تمکین عام آن است که زن وظایف خود را نسبت به شوهر انجام دهد واز او در حدود قانون و عرف اطاعت کند و ریاست شوهر را در خانواده بپذیرد.
نشوز :
در اصطلاح حقوقی به عدم تمکین گفته میشود و زنی که از شوهر اطاعت نمی کند ناشزه
می گویند. نشوز در لغت بمعنای ارتفاع و بلند شدن و در اصطلاح حقوقی ، نافرمانی یکی از زوجین است . (صفایی و امامی ، ۱۳۹۲، ۱۴۲-۱۴۱)

 

    • نشوز(مدنی –فقه) :حالت ناشزه بودن زوج یا ناشزه بودن زوجه را گویند .

 

تمکین ( فقه – مدنی ) فقها گفته اند مراد از تمکین آن است که تخلیه کند میان خود و شوهر در هر جا و در هر حال و خود را به دست او دهد مگر در مواردیکه قانون او را معذور شمارد مثل ایام حیض و احرام و مرض مانع تمکین و تابع عرف واقوام است .( جعفری لنگرودی،۱۳۸۶ ،۷۱۴ -۱۷۸)
نشوز هم به عدم تمکین زن گفته می شود که مستحق در یافت نفقه نخواهد بود ،در صورتی که عذر موجه ای نداشته باشد. اما نشوز شوهر یا عدم ایفای وظایف زناشویی از جانب وی نیز ضمانت اجرای حقوقی دارد و زن می تواند با مراجعه به دادگاه، الزام شوهر را به انجام وظیفه در خواست نماید و نشوز شوهر ، سوء معاشرت به شمار می آید و از مصادیق عسر وحرج است و زن می تواند تقاضای طلاق نماید.( امامی وصفایی،۱۳۹۲ ،۱۴۲)
چون فقها معتقدند که تمکین از ناحیه ی زن است پس نفقه بر زوج واجب است . شیخ طوسی مخالف این نظر بوده و عقیده بر عدم وجوب نفقه دارد. استدلال شیخ ، چون ادله وجوب نفقه برای زوجهای کبیر است و متوجه ازدواج صغار نیست مگر اینکه ولی در ضمن عقد، نفقه را بر عهده گرفته باشد.( محقق داماد،۱۳۹۰ ، ۲۹۸)
پایان نامه - مقاله - پروژه

۱-۲-۹: طلاق،رجوع ،فسخ وانفساخ نکاح، بذل مدت و انقضای آن:

 

 

    • طلاق در لغت به معنی جدا شدن زن از مرد ، رها شدن از قید نکاح می باشد و رجوع به معنی باز گشتن ، برگشتن ، رجعت است .( معین ، ، ۸۱ ۱۳،۶۶۳ - ۴۹۸)

 

    • طلاق در لغت به معنی گشودن گره و رها کردن است و در فقه اسلامی عبارت است از زائل کردن قید ازدواج به لفظ مخصوص، بعضی از استادان حقوق فرانسه گفته اند:
      طلاق ، قطع رابطه زناشویی به حکم دادگاه ، در زمان حیات زوجین ، به در خواست یکی از آنان یا هر دو است.

 

طلاق به سه نوع بائن ، رجعی و عدی تقسیم شده است .
۱-طلاق رجعی طلاقی است که در ایام عده ، شوهر می تواند رجوع کند .
۲-طلاق عدی از اقسام طلاق رجعی است ، طلاقی که پس از آن مرد در ایام عده رجوع کند و با زن نزدیکی داشته باشد و سپس در طهر دیگر زن را طلاق دهد.
۳-طلاق بائن برشش گونه است . طلاق غیر ودخوله ، طلاق یائسه ، طلاق صغیره ، طلاق خلع ، طلاق مبارات ، مادامی که زن بذل رجوع نکرده است ،طلاق سوم که بعد از سه وصلت متوالی اتفاق افتاده است .
رجوع :
رجوع یک عمل حقوقی یک جانبه وایقاع است که با لفظ یا عملی که دلالت بر رجوع کند ، حاصل می شود. ماده ۱۱۴۹ . مثلاً مرد با لفظ یا نوشته یا عملی قصد خود را بر رجوع و انصراف از طلاق ، اعلام کند.(صفایی وامامی ، ۱۳۹۲، ۲۹۳-۲۲۱)

 

    • طلاق( مدنی – فقه ) انحلال رابطه زناشویی در عقد نکاح دائم خواه به قصد و رضای زوج باشد ( ماده ۱۱۳۳-۱۱۳۹ق. م ) خواه به وسیله نماینده قانونی زوج مانند طلاق دادن زوجه ی مجنون دائمی بوسیله ولی او و ماده (۱۱۳۷) یا مانند مورد که زوجه باستناد وکالت از زوج خود را مطلقه می سازد . (۱۰۲۹ ماده) ممکن است طلاق به وسیله دادگاه انجام شود و طلاق ممکن است طلاق خالی یا بصیغه ی یا خلع و مبارات یا بدون آنها (ظهار و لعان) باشد .

 

رجوع (مدنی –فقه) برگشت به حالت قبل از عقد معین یا قبل از ایقاع معین، در این صورت مرادف فسخ است . رجوع در هر حال از ایقاعات است وهمیشه لازم است و لزوم آن لزوم عرفی است که مورد تایید قانون گذاران است و ماده (۱۱۴۹-۱۱۴۸) در خصوص طلاق است و آنهم حقیقت فسخ طلاق رجعی است که از ایقاعات جائز می باشد. (جعفری لنگرودی ،۱۳۸۶،۴۳۰-۳۲۹)
فسخ نکاح : تنها به اراده صاحب حق واقع می شود ونیازی به رضای طرفین ندارد در زمره ی ایقاعات است و باید فسخ کننده اهلیت داشته باشد و به همین دلیل فسخ نکاح مجنون با ولی یا قیم اوست . موجبات فسخ ۱- عیب ۲-تدلیس۳ - تخلف از شرط صفت می باشد .
اگر پیسی زن به آسانی در مدت کم درمان بپذیرد بازهم حق فسخ به مرد معقول است ، ملاک این حکم از ماده ۱۱۲۲ مدنی برمی آید زیرا تنها عیبی که در مرد درمان پذیر است عنن است . به همین دلیل قانون حق زن را موکول به گذاشتن یکسال از تاریخ رجوع به دادگاه کرده بود ولی این قید از بین نرفته وجای خود را به مهلت عرفی پزشکی داده است و قانون حمایت از خانواده تمایل به این دارد که از جدایی های بی مورد تا حد ممکن پرهیز شود . (عنین : ناتوانی مرد در ایفای وظایف زناشویی است .) (ناصر کاتوزیان ، حقوق مدنی خانواده ج۱ ،۹۰ ،۲۵۳و۲۵۶و۲۵۹)
(ماده ۱۱۳۲ ق.م) در فسخ نکاح رعایت ترتیباتی که برای طلاق مقرر است شرط نیست. فسخ نکاح طلاق نیست ولی از حیث عده یکسان است در بسیاری از احکام با هم تفاوت دارند :
۱- در طلاق انشای صیغه لازم است ،اما در فسخ این طور نیست .
۲-چنانچه طلاق قبل از دخول انجام گیرد مهریه تنصیف می گردد . در حالی که در فسخ قبل از دخول به طور کلی مهریه به زوجه تعلق نمی گیرد . جزدر عنن که مورد خاص است ، اما فسخ پس از نزدیکی در این مورد با طلاق تفاوتی ندارد .( مصطفی محقق داماد ، بررسی فقهی خانواده۹۰ ،ص۳۷۳)

۱-۲-۱۰:حضانت و ملاقات طفل :

 

 

    • حضانت در لغت به معنی زیر بال گرفتن و در برگرفتن است . (معین ، فرهنگ فارسی ، ۸۱ ، ۳۹۸) حضانت در لغت کناره گرفتن و پروراندن کودک است .( گرجی ، ،۸۴ ،۴۴۴)

 

حضانت : در لغت به معنای نگاهداری است ومعنی اصطلاحی آن از لغوی دور نیفتاده
است. در فقه امامیه گفته شده حضانت عبارت است از ولایت وسلطنت بر تربیت و متعلقات آن از قبیل نگاهداری ازقبیل نگاهداری کودک، گذاردن او در بستر ، سرمه کشیدن، پاکیزه کردن شستن جامه های او ومانند آن. (میرزا محمد آشیتانی ، کتاب النکاح چاپ مشهد ،۳۷۱؛ امامی وصفایی ، مختصر حقوق خانواده،۱۳۹۲ ،۳۸۱)

 

    • حضانت (مدنی – فقه) در لغت به معنی پروردن است و در اصطلاح عبارت است از نگهداری مادی ومعنوی طفل بتوسط کسانیکه قانون مقرر داشته است و قائم به ارکان زیر است. در حقوق سلطه و قدرتی است به منظور نگاهداری و حضانت طفل بکار برده می شود .(گرجی ،۱۳۸۴،۴۴۴)

 

الف)حضانت مخصوص ابوین و اقرباء طفل است و بین اقرباء رعایت اقرباء نمی شود.
ب)نسبت به ممتنع از نگهداری طفل حضانت تکلیف است و نسبت به دیگران حق است
(۱۱۶۸ ق. م )
ج) اهلیت قانونی برای حضانت (ماده ۱۱۷۳- ۱۱۷۴ ق.م) (جعفری لنگرودی ، ترمینالوژی حقوق ۸۶ ،۲۱۶)
شیر دادن در فقه امامیه جزء حضانت نیست شیر دادن مادر مستحب است نه واجب (ق.م.۱۱۷۶) “مادر مجبور نیست که به طفل خود شیر دهد. مگر در صورتی که تغذیه طفل به غیر شیر مادر ممکن نباشد .” می تواند برای این کار اجرت مطالبه کند.
شرایط حضانت بلوغ و عقل و توانایی عملی و شایستگی اخلاقی و عدم ازدواج مادر با شخص دیگر و اسلام است .
عهده دار حضانت در درجه اول حق و تکلیف طبیعی و قانونی پدر ومادر است که طفل را به دنیا آورده اند . این تکلیف تا زمانی که طفل به سن بلوغ نرسیده باقی است .و از لحاظ حضانت در یک ردیف قرار دارند. ( امامی وصفایی ، مختصر حقوق خانواده۱۳۹۲،۳۹۴،۳۸۲،۳۸۵؛ شهید ثانی ، مسالک ج ۱ ، ۵۸۱)

۱-۲-۱۱: نسب :

 

 

    • نسب در لغت به معنی اصل ، نژاد و گوهر است . ( معین ، ۸۱ ۱۳، ۱۱۱۳)

 

  • نسب (مدنی –فقه ) رابطه شخصی با دیگری از طریق ولادت خواه به او منتهی شود مانند منتهی شدن پسر به پدر- خواه طرفین رابطه خویشاوندی بثالث منتهی شوند مانند دو برادر که به پدر ومادر منتهی می شود .( جعفری لنگرودی ، ۸۶ ۱۳،۷۱۱)
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...