ای بـــــــــرادر جز ثنای حـق مگـو قــول حــق را از بـــــرای دق مـــگو
هــــــــر که در بند عبارت مــی‌شـود هرچـــه دارد جمـله غارت مــــی‌شود
دل ز پـــــــر گفتن بمیرد در بــــدن ارچه گفتـــارش بـــــــود آنـدر عدن
وانکه سعی انـــدر فــصاحت مــی‌کند چــهره دل را جـــــــراحت می‌کــنـد
رو زبان را در دهـــــان محـــبوس دار وز خـــلایق خویـــش را مأیوس دار»
(عطار، ۱۳۸۳: ۱۰۴)
عطار نیشابوری خاموشی و سکوت را همراه با آرام و هیبت نام می‌برد، و اعتقاد خود را در مورد سکوت اینگونه ابراز می‌دارد: «ساکن سرای سکوت شدم… و مرا از تجرید و توحید زبانی داد». دقت درکل مجموعه ارزشمند تذکره الأولیاء مبیّن آن است که عطار در موارد بسیار زیادی در سراسر این کتاب تربیتی راجع به سکوت و خاموشی، به نقل از عرفا، سخن گفته است که نقل مستقیم عبارات زیبای او بدون هیچ گونه دخل و تصرف، آن همه زیبایی بیان وی را محفوظ‌تر خواهد داشت: «هر که را خاموشی نه از سر فکرت است، آن شهوت و غفلت است»، «صادق آن بود که زبان او به صواب و به حق ناطق بود»، «روشن‌تر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی به از بی‌سخنی نشنیدم» «عبارت ده جزو است… یک جزو خاموشی»، «معرفت به خاموشی نزدیک‌تر است که به سخن گفتن»، «چون سخن گویی یاد دار که خدای ـ عز و جل ـ می‌شنود آنچه گویی و چون خاموش باشی یاد دار که خدای ـ تعالی ـ میداند :
«ای دل چو شراب معرفت کـردی نوش لب بر هـــم نه سِرِّ الاهــــی مفــروش
در هر سخنی چو چشمهٔ کوه مجـــوش دریا گــــردی گر بنشینی خــاموش»
(عطار۱۳۸۱: ۸۶)
رستگاری تو در چهار چیز است: کم خوردن و بی خوابی و تنهایی و خاموشی»، «اگر سخن گوی آفت سخن بداند هرچند تواند خاموش باشد، اگر چه به عمر نوح بود. و خاموش اگر راحت خاموشی بیابد، از خدای تعالی در خواهد تا دو چندان عمر نوح دهدش، تا سخن نگوید»، «از آن که دل من هنوز بسته دنیا و جاه است، سخن من فایده‌ای ندهد و در دل ها اثر نکند… و سخن، آن کس را مسلّم بود که به خاموشی او دین باطل شود و چون بگوید خلل برخیزد»، «[علامت محبت] آن که عبادت او اندک بود و تفکر او دائم و خلوت او بسیار و خاموشی او پیوسته»، «اصل ما در این طریقت خاموشی است»، «اوّل نشان حکمت خاموشی است و سخن گفتن به قدر حاجت»، «خاموشی عارف نافع‌تر است و کلام او خوش تر و قلّت حساب التماس کردم در خاموشی یافتم»، «حکما که حکمت یافتند به خاموشی یافتند و تفکر»، «عافیت را طلب کردم در تنهایی یافتم و سلامت در خاموشی»، «عاقل آن است که سخن بر قدر حاجت گوید و هرچه افزون است دست از آن بردارد.»
«چنین نقلست در تـــــوراه کان کس که او غیبت کـــند، آنگاه از آن پـس
ازان توبه کند، آخـــــر کســـی اوست که در صحن بهشتش ره دهد دوست
اگر تیغ زبانش چـــــــــون زبـــــانه شود چون رمحِ خطّی راست خــــانه
نشـــان راســـــتی دل بــــــــوَد آن که دل را اوّلین منزل بــــــــوَد آن
درین مــجلس بــــــزرگان جــهان را چو خاموشی شــرابی نیست جان را»
(همان: ۱۸۳)
به همین ترتیب عطار نیشابوری را اعتقاد بر آن است که اهل معنی پیوسته خاموشند مگر آن که سخنی معنوی بر قلب و باطن آنان تجلی یابد و سپس آن حرف دل بر زبانشان جاری شود.
« چو مردان خوی کــن دایم سه طاعت خموشــــی و صـــبوری و قناعت»
(همان: ۲۱۹)
اما نکته مهم بر طبق نظر عطار آ ن است که هدف و نیت از کلام سکوت بزرگان عالم، خدا است و مطرح ساختن خدا و نه مطرح ساختن خود. بنابراین عطار بر این نکته تأکید می ورزد: «اگر تو را چیزی عجیب آید از سخن گفتن، خاموش باش و چون از خاموشی عجب آید، سخن گوی:
پایان نامه
«مرد عشقی خموش باش و خراب مرد عقلی فضول باش و به هوش» (همان: ۱۶۳)
عاقل آن است که سخن بر قدر حاجت گوید و هر چه افزون است دست از آن بدارد. هر که را خاموشی نیست، او فضول است و اگر چه ساکن است :
«سوسن چو زبان‌داشت فروشدبه خموشی در ســینه او گوهر اســـرار نهادند»
(عطار، ۱۳۸۰: ۶۰۸)
مرد باید که گوینده خاموش بود و خاموش گویا، که آن حضرت ورای گفت و خاموشی است. نخست چشمه زبان باید که بسته شود تا چشمه دل بگشاید هزار زبان، مرید صادق را از خاموشی پیران فایده بیش از گفت و گوی بود
«مـــرد عشــقی خـــموش باش و خراب مرد عقلی فضول باش و به هــوش»
(عطار،۱۳۸۰: ۴۸۱)
عطار در دیوان اشعار خود این اعتقاد را اظهار می‌دارد که، خاموشی خود بهترین توصیف‌گر حالات درونی عاشق حقیقی است و لذا بیهوده نیست که عطار خاموشی را رسم دلشدگان معرفی می کند و حتی آن را در «جوهرالذّات» عامل دیدن جمال یار و سپس عشق به او و لذا عامل واصل شدن در اسرار الهی و رسیدن در وحدت کل و یقین می‌داند که در پرتو آن آدمی به دریایی آرام و ساکت ـ فارغ و رها از غوغاهای چشمه‌های کوچک و ناآرام ـ مبدّل می‌گردد. بنابراین بجا و شایسته است که عطار در «الهی نامه» خاموشی را شراب جان و در مجموعه آثار خود، خامشی را پیشه عاقلان معرفی می کند
«نیست ممکن آنـک یــابد یـک زمــان جــز خــمــوشــی گــوهری تـیــغ زفـــآن
گرچه سوسن ده زفان بیـش آمـدســت عــاشق خــامــوشــی خــویـش آمدســت»
(عطار ۱۳۸۱: ۱۵۳)
صبر و شکیبایی در آثار عطار نیشابوری مانند سکوت از اهمیت بالایی برخوردار است .عطار صبر را کلید گنج کامرانی می داند و می‌گوید:
« تا به کام خویش فردا کامرانی باشدت روزکی چندی چو مردان صبرکن در رنج و غم»
(عطار،۱۳۸۰: ۴۴۷)
عطار صبر را در کنار عشق راه دست‌یابی به سر منزل مقصود می‌داند و آن را از خصلت‌های یک پژوهنده اگاه می‌داند:
«طالـبــان را صبــر می‌بــایــد بــسی طــالــب صــابر نــه افــتــد هــر کــســی»
(همان: ۶۴۱)
دست یابی به مقصد و نیل به حقیقت از نظر عطار مستلزم داشتن سه ویژگی است. نخست داشتن آرامش و اعتماد به نفس، دوم داشتن صبر و سوم خاموشی. این سه خصلت در کنار هم و در وجود یک انسان از او فردی کامل می‌سازند:
«اگر خواهی که در پیش افتی از خویش ســه کــارت مــی‌بـــبـایــد کــــرد نـاچــار
یکـــــــــی آرام و دیگــــر صبر کردن سیــم دایــــم زبــــان بــستــن ز گــفـتــار
اگر دستت دهد این هـــــــر سه حالت عــلــم بــر هــر دو عالــم زن چــو عــطـار»
(همان: ۳۱۴)
عطار صبر و خاموشی را در کنار هم راهی بی‌خطر و مطمئن برای رسیدن به سر منزل و مقصود می‌داند. راهی که رونده‌اش به طور حتم به هدف می‌رسد:
« تـــــــــرا خاموشی و صبریست راهی نــخــواهــی یــافــت بــه زین دست گاهی»
(عطار،۱۳۸۳: ۲۱۹)
خداوند هر دلی را که مشعل صبر در آن افروخته گردد، دوست دارد و بر آن دل به گفته عطار شادی و نشاط می‌بارد و گرد اندوه به خود نخواهد دید:
« ولی هـــر دل که از حق باشــدش صبر همــه شـــــــادی بـر و بارد بــه یـک ابــر»
(همان: ۱۰۵)
دقت در اشعار مولوی مبین آن است که وی در اکثر موارد بهترین پاسخ ممکن برای جاهلان را «سکوت» معرفی کرده است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...