۲-۱-۹ تعریف و تحلیل هوش فرهنگی
ﺑﺎ وﺟﻮد ﺗﻔﺎوت ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ در ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻫﻮش ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﻲ ﺷﻮد در راﺑﻄـﻪ ﺑـﺎ ﻫـﻮش ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﺮ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﻫﺎی مختلف ﻫﺴﺘﻴﻢ. ﻫﺴﺘﻪ اﺻﻠﻲ ﺗﺸﻜﻴﻞ دﻫﻨﺪه ﻫﻮش ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪی اﻓﺮاد ﻳﺎ ﮔﺮوهﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در ﺗﻌﺎﻣﻞ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺳﺎزﻧﺪه ﺑﺎ اﻓﺮاد ﻳﺎ ﮔﺮوهﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ. پس در حالت کلی تعاریف هوش فرهنگی می‌توانند به منزله تکمیل­کننده یکدیگر در نظر گرفته شوند.
هوش فرهنگی به قابلیت فردی برای عمل و اداره کردن به لحاظ فرهنگی با کارآیی در زمینه های گوناگون یا محیط های متعددی تعریف می شود (Ang, Van Dyne, Koh & Templer, 2007).
پایان نامه - مقاله - پروژه
هوش فرهنگی بررسی می‌کند که چگونه فرد می‌تواند زمانی­ که در یک محیط بین فرهنگی (محیطی که فرد از امکانات و مهارت های آنها شناختی ندارد) خود را وفق دهد و پیشرفت کند (Brislin, Worthley, Mac Nab, 2006).
امروزه نتایج تحقیقاتی که در زمینه هوش فرهنگی انجام شده است نشان داده است که آن را می توان پیش بینی کننده سازگاری و تصمیم گیری موفقیت آمیز و انجام وظایف محوله دانست (Early, Mosakowski,2005:30; Early, Ang,2003).
هوش فرهنگی حوزه مدرنی از هوشمندی است که امکان میانجی گری در فضا های فرهنگی متنوع را مطرح می کند. هوش فرهنگی امکان درک، تفسیر و اقدام اثربخش در موقعیت های متفاوت فرهنگی را محتمل می نماید (Peterson,2004:30). بر این اساس، هوش فرهنگی به عنوان مبنا یا توانمندی تمرکز بر قابلیت های خاصی که برای روابط شخصیِ باکیفیت و اثربخشی در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، تلقی می گردد.
توماس و اینکسون بر آن اند که هوش، نوعی شایستگی چندوجهی است که شامل دانش فرهنگی، عمل متفکرانه و فهرستی از مهارت های رفتاری می شود (Thomas, Inkson, 2005). توماس و ارلون هوش فرهنگی را به عنوان نظامی از توانایی های تعاملی تعریف کرده اند. در واقع هوش فرهنگی ظرفیتی است که به افراد اجازه می دهد تا در مواجهه با فرهنگ های مختلف، درک و فهم درستی داشته باشند و به طور مناسب عمل کنند.
ارلی و انگ هوش فرهنگی را ساختار مستقلی از فرهنگ می دانند که در شرایط خاص فرهنگی به کار می رود . این نوع از هوش درک و فهم تعاملات بین فرهنگی را بهبود می بخشد (Early, 2002). برای اینکه فرد از لحاظ فرهنگی باهوش شناخته شود، باید در موقعیت هایی که برداشت ها و اشارات مختلفی وجود دارد، بتواند قضاوت و عملکرد مناسب و درستی داشته باشد و درک و فهم صحیحی از آن موقعیت به دست آورد (Thomas, 2006). افرادی که از سطح هوش فرهنگی بالاتری برخوردارند در ابراز عواطف و حالات فیزیکی تسلط بیشتری دارند.
هوش فرهنگی در واقع مفهومی چندوجهی و چند بعدی است که در آن، تمایلات انسانی در رابطه با فرهنگ های دیگر، از زوایای متفاوت مورد واکاوی و ارزیابی قرار می گیرد.
برخی دیگر از محققان، هوش فرهنگی را توانایی کلی در تعامل مؤثر با افراد دیگر با زمینه های فرهنگی مختلف تعریف نموده اند و از این رو، در تعریف هوش فرهنگی عمدتاً بر تعاملات و رفتار های درون فرهنگی تأکید دارند تا رفتار های عاطفی و منطقی (Johnson, Lenartowicz, Apud, 2006).
ارلی و موساکوفسکی (۲۰۰۴) دو نوع عمده هوش فرهنگی را ارائه کردند:
هوش فرهنگی سازمانی برای سازمان ها
هوش فرهنگی نژادی و جغرافیایی جهت آگاهی از فرهنگ کشور (Lugo, 2007)
هوش فرهنگی، با تمرکز بر قابلیت های خاصی که برای روابط شخصی با کیفیت و اثر بخش در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبه ای دیگر از هوش شناختی تمرکز دارد (رحمانی، تهرانی پور، ۱۳۸۸).
در واقع هوش فرهنگی توانایی بروز عکس العمل در برابر اهالی فرهنگ های بیگانه است و همانند هوش اجتماعی (توانایی تعامل با دیگران) و هوش هیجانی (توانایی تعدیل و استفاده از احساسات افراد) از سطوح مختلفی تشکیل شده است. این هوش به فرد کمک می کند که به نحوی مؤثری تفاوت های بین فرهنگی را کنترل و مدیریت نموده (خاشع، مستمع، ۱۳۹۰).
۲-۱-۱۰ ضرورت و اهمیت مطالعه هوش فرهنگی
پرداختن به بحث هوش فرهنگی به ویژه طی یک دهه اخیر را باید ناشی از نیازی دانست که بشر امروزی با آن مواجه است. نیاز هر چه بیشتر به مدارای فرهنگی میان اقوام و ملیت های مختلف به سادگی قابل دستیابی نیست. طرح بحث هوش فرهنگی ناشی از نیازهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در نظام جهانی در عصر حاضر بوده است. برخی از این نیازها را می توان به شرح زیر برشمرد:
مدیریت محیط های کارگری و صنعتی چند فرهنگی با توجه به شکل گیری و گسترش هر چه بیشتر شرکت های چند ملیتی با کارکنانی از زمینه های فرهنگی متفاوت
مهاجرت به سایر کشورها به هدف دستیابی به شغل و کار کردن برای شرکت های مختلف خدماتی و صنعتی که توسط مدیرانی با زبان، نژاد، مذهب و به طور کلی فرهنگ متفاوت اداره می شوند.
تبادل دانشجویی و روند رو به گسترش ادامه تحصیل در محیط های دانشگاهی چند فرهنگی
فعالیت های گروه ها و رسانه های مختلف در جهت تخریب دیدگاه های مذهبی و دینی متفاوت در جهت افزایش تنش و نزاع میان گروه های مختلف با هدف سود جویی برای خود
گرایش قوم مرکزانه برخی سیاست مداران در ارتباط با سایر کشورها که می تواند به آتش افروزی میان ملت ها بیانجامد؛ چنین گرایشی به معنای برتر دانستن یک فرهنگ بر فرهنگ دیگری است که دارای زمینه های تاریخی متفاوتی هستند.
توجه به آموزش و پرورش کودکان و نوجوانانی که می خواهند در دنیایی با فرهنگ های متفاوت و در عین حال در مواجهه با یکدیگر زندگی کنند.
توانمند ساختن افراد و گروه های اجتماعی در برابر پدیده هایی نظیر خود باختگی فرهنگی یا خود برتربینی فرهنگی.
مفهوم هوش فرهنگی و توجه به آن در نظام جهانی کنونی نقش کلیدی را بازی می کند. پلام (۲۰۰۷) در بحث خود پیرامون هوش فرهنگی به کارکرد های مثبت برخورد تفاوت ها می پردازد و نشان می دهد که چگونه ترس از تفاوت های فرهنگی و تأکید بر عقاید قالبی درباره دیگران تخریب کننده است. رز و کومار (۲۰۰۸) نیز با طرح تفاوت های هوش عاطفی، اهمیت پرداختن به هوش فرهنگی را در دنیای کنونی که محل برخورد فرهنگ های متفاوت یا به شدت متفاوت است نشان داده است. ارلی و موساکوفسکی (۲۰۰۴) با تأکید بر این که در جهان کنونی که درنوردیده شدن مرزها به امری عادی بدل شده است، هوش فرهنگی به استعداد و مهارتی حیاتی برای مدیران تبدیل شده است. مک فیت (۲۰۰۵) از پژوهشگران عملیات نظامی نیز نشان داده که توجه به هوش فرهنگی تا چه اندازه می تواند در پیروزی در نبردهای فرهنگی و نظامی اثربخش باشد (قاسمی، وحیدا، یزدخواستی، ۱۳۹۰).
۲-۱-۱۱ عناصر هوش فرهنگی
مرور ادبیات مربوط به هوش فرهنگی پژوهشگر را به نتیجه خواهد رساند که اندیشمندان و پژوهشگران حوزه هوش فرهنگی بر دو موضوع کلیدی با یکدیگر توافق دارند: اول اینکه آنان هوش فرهنگی را سازه ای چند بعدی [۷۴]می دانند. دوم آنکه هوش فرهنگی سازه ای با سه یا چهار بعد تعریف شده است. افرادی که هوش فرهنگی را سازه ای سه بعدی دانسته اند از ابعادی شامل شناختی، رفتاری و انگیزشی نام برده اند. گروه دیگری از اندیشمندانی که هوش فرهنگی را بصورت سه بعدی دیده اند عنوان می کنند که این پدیده شامل ابعاد ذهنی، انگیزشی و رفتاری است و بعد ذهنی را شامل دو بعد فرعی فراشناختی و شناختی ذکر کرده اند. ارلی و موساکوفسکی (۲۰۰۴) نیز هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جزء دانسته اند: بعد شناختی، بعد فیزیکی و بعد احساسی– انگیزشی.
پژوهشگران و اندیشمندانی که هوش فرهنگی را بصورت سازه ای چهار بعدی تعریف کرده اند از ابعاد فراشناختی، شناختی، انگیزشی و رفتاری نام برده اند.
به عقیده ی Livermor (2010) هر یک از این چهار بعد برای داشتن هوش فرهنگی با کیفیت مورد نیاز است که عبارتند از: سایق ,Drive دانشKnowlege ، استراتژیStrategy ، عملAction که معمولاً این ابعاد را با ابعاد انگیزشی، شناختی، فراشناختی و رفتاری می شناسند.
به این ترتیب می توان گفت در رابطه با عناصر تشکیل دهنده هوش فرهنگی بیشتر توافق نظر وجود دارد و اختلاف دیدگاه ها جزئی است. در مجموع می توان سه دیدگاه را در مورد هوش فرهنگی و ابعاد آن خلاصه کرد:
از میان اندیشمندان و پژوهشگران مختلف می توان به رز و کومار (۲۰۰۸) اشاره کرد که هوش فرهنگی را شامل سه بعد شناختی، انگیزشی و رفتاری دانسته اند. انگ و داین (۲۰۰۸) از ابعاد چهارگانه فراشناختی، شناختی، انگیزشی و رفتاری سخن به میان آورده اند.
با توجه به پیشینه تحقیق درباره هوش فرهنگی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، نگاه چهار بعدی به هوش فرهنگی از عمومیت بیشتری برخوردار است و مورد قبول پژوهشگران و نظریه پردازان مختلف قرار گرفته است. بر همین اساس در تحقیق حاضر نیز بر مدلی تأکید می شود که برای هوش فرهنگی چهار بعد مستقل و در عین حال مرتبط قائل شده است.
جدول (۲-۱): ابعاد هوش فرهنگی (احمدی و همکاران، ۱۳۹۲)

 

ابعاد محقق و سال ابعاد و زیر ابعاد
سه بعدی ارلی و انگ (۲۰۰۳) عنصر ذهنی ، عنصر انگیزشی ، عنصر رفتاری
ارلی و موساکوفسکی (۲۰۰۴) شناختی ( عقل / سر ) فیزیکی ( جسم ) و احساسی / انگیزشی ( قلب )
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...