مورخین گویند:[پیامبر۶، عبدالله را برای کشتن اُسیر بن رزام به خیبر فرستاد.][۵۷۲] اما دلایل و شواهد حاکی از آن است که این حرکت به منظور کشتن این چهره ی یهودی نبوده و کشته شدن وی بر اساس پاسخ به حمله ی خود اُسیر حاصل شده است.پیامبر۶در سال ششم هجری به اعزام عبدالله بن رواحه به همراه گروهی از مسلمانان با هدف برقراری صلح با یهود خیبر و مذاکره با بزرگ آنان (اُسیر بن رزام)[۵۷۳]مبادرت ورزید. آنچه بدان استشهاد می گردد عبارت است از:
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
۱- در باره ی تمامی کسانی که پیامبر۶، دستور قتل ایشان را صادر نموده است، اجازه و فرمان
رسول خدا۶گزارش شده است مانند: ابوسفیان[۵۷۴]، ابن نبیح هذلی[۵۷۵]،کعب بن الاشرف[۵۷۶] و. . .. اما درباره ی کشتن اُسیر هیچ گونه فرمان یا اجازه ای از پیامبر۶، صادر نشده است. تنها واقدی از عبدالله بن انیس روایت کرده است که: پیامبر۶، به من فرمود اُسیر را نبینم یعنی او را بکش.[۵۷۷] و این امر چگونه امکان پذیر است در حالی که پیامبر۶، به دیگر یارانش دستور مذاکره با اُسیر و یا دعوت او را به مدینه می دهد تا وعده ی ریاست خیبر را به اُسیر بدهند ؟! و مطلب دیگر این است که تراجم نویسان درباره ی عبدالله بن انیس،گزارشهای ضد و نقیضی مطرح می سازند.[۵۷۸]
۲- چنانچه پیامبر۶، دستور قتل کسی را صادر می نمود، این امر شبانه صورت می گرفت ولی در این مورد به خصوص، می بینیم که یاران پیامبر۶، نزد اُسیر رفتند و از او امان گرفتند و او هم از ایشان امان گرفت.و این حرکت بنابر مجموع گزارشات در روز صورت پذیرفته است و هیچ شباهتی به حمله های شبانه برای نابودی شورشیان ندارد.
۳- در سریّه هائی که اعزام به قصد نابودی مفسدان می بود از چهار الی پنج نفر استفاده می شد، حال آن که در باره ی رفتن به نزد اُسیر، تعداد همراهان سی نفر گزارش شده است.و در حقیقت این سفری سیاسی به منظور مذاکره برای صلح با خیبریان بوده است.[۵۷۹] آنچه گذشت نشان دهنده ی تلاش پیامبر۶، برای صلح با یهودیان خیبر است، ولی از آنجائی که سرانجام این سفر، به کشته شدن اُسیر انجامید لذا درتاریخ به عنوان یکی از سرّیه ها شهرت یافته است.
۶-۲- نکات آیات جهت ایجاد الگو
اسلام برای تحقق بخشیدن و گسترش حالت صلح در میان ملتها و جلوگیری از بروز روابط خصمانه و درگیری های خونین برای قراردادها و معاهدات ارزش فوق العاده ای قائل گردیده است و علاوه بر این، اصولاً ملتها و گروه های دیگر نظیر اهل کتاب را نیز برای انعقاد پیمان های صلح دعوت کرده است و به جامعه ی اسلامی توصیه می کند که در این زمینه پیشقدم باشند و این امر در صدر اسلام توسط رسول اکرم۶صورت پذیرفته است، لذا با الگو گرفتن از عملکرد پیامبر اسلام۶، مسئولین قانونی جامعه اسلامی موظف می شوند که پیشنهادهای قرارداد صلح را تا آنجا که با هدفهای اصیل اسلام مغایر نباشد با آغوش باز بپذیرند. روش قرآن در زمینه ی این قانون چنین است:
۱- «وَ إِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهََا وَ تَوَکلَ‏ْ عَلىَ اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم‏»[۵۸۰] تعبیر قرآن در این مورد نیز بسی شایان توجه است زیرا به طور ضمنی آموزنده ی این نکته است که صلح و همزیستی بین انسان ها آنچنان مطلوب و دوست داشتنی است که بشر باید بدان عشق بورزد. شیخ طبرسی گوید:[این آیه در باره ی اهل کتاب است و در سال نهم هجری نازل شده است‏][۵۸۱]
۲- «. . . فَإِنِ اعْتزََلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْاْ إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکمُ‏ْ عَلَیهِْمْ سَبِیلا»[۵۸۲]اگر آنان از شما دوری گزیدند و از جنگ و درگیری با شما خودداری نمودند و شما را به صلح و همزیستی دعوت کردند هرگز خداوند برای شما راه تسلط و آزار بر آنان را مشروع و مجاز ننموده است.
۳- «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا ضرََبْتُمْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَ لَا تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَوه الدُّنْیَا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَه کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللَّهَ کاَنَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا»[۵۸۳]«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که در راه خدا گام مى‏زنید (و به سفرى براى جهاد مى‏روید)، تحقیق کنید! و به خاطر اینکه سرمایه ی ناپایدار دنیا (و غنایمى) به دست آورید، به کسى که اظهار صلح و اسلام مى‏کند نگوئید: «مسلمان نیستى»زیرا غنیمتهاى فراوانى (براى شما) نزد خداست. شما قبلًا چنین بودید و خداوند بر شما منّت نهاد (و هدایت شدید). پس، (به شکرانه ی این نعمت بزرگ،) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است. »علامه طباطبائی گوید:[بنابراین مسلمانان به خاطر اینکه مجاز باشند در جنگیدن و گرفتن غنیمت، مسئله ی مسلمان نبودن آنان را بهانه نکنند، مى‏فرماید: چنین هدف پست و مادى را مجوز جنگیدن با آنان نسازید زیرا:«فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَه»نزد خدا غنیمت‏ها و فوائدى است افضل از غنیمت‏هاى دنیایى، زیرا هم بیشتر است و هم باقى و دائمى است، پس اگر شما طالب غنیمت هستید جا دارد غنیمت‏هاى الهى را مقدم بدارید و بر غنیمت‏هاى دنیایى ترجیح دهید.][۵۸۴]
۴- در پاره ای از موارد ممکن است پیشنهاد قرارداد صلح، پوششی بر مقاصد خصمانه ی دشمنان مسلمانان باشد ولی مسلمانان تا اطمینان بر مقاصد خائنانه ی دولت ها و گروه هایی که پیشنهاد انعقاد پیمان صلح را می دهند حاصل نکرده اند، نمی توانند از قبول پیشنهاد آنان سرباز زنند. قرآن کریم در این گونه موارد ضمن توصیه ی قبول صلح به مسلمانان اطمینان می دهد که اگر متعهدین مقاصد شومی را در سر بپرورانند خداوند جامعه ی اسلامی را تا سر حد پیروزی تأیید خواهد نمود. «وَ إِن یُرِیدُواْ أَن یخَْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِى أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِین‏»[۵۸۵]«و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا براى تو کافى است او همان کسى است که تو را، با یارى خود و مؤمنان، تقویت کرد. . .»اکنون که با روش قرآن در زمینه ی لزوم استقبال شرایط صلح و همزیستی آشنا شدیم به این فراز از نامه ی حضرت علی۷به مالک اشتر نیز باید توجه نمود[۵۸۶] که مضمون آن چنین است: «هیچگونه صلحی را که دشمن تو را به سوی آن می خواند و رضایت خداوند در آن است رد نکن زیرا در شرایط و زمان صلح است که نیروهای تو آمادگی بیشتری می یابند و تو از نگرانی ها آسوده خاطر می شوی و کشور تو در امنیت بسر می برد.»چنانکه قرآن کریم دستور می دهد: «وَ خُذُواْ حِذْرَکُمْ»[۵۸۷] جامعه ی مسلمانان موظفند از امکانات خود برای مراقبت توطئه ها و اقدامات و کیفیت تنفیذ معاهدین استفاده نموده و در صورت تشخیص سوء نیت آنان، به عملیات متقابل اقدام نماید.
۵- قانون اسلامی برای مسلمانانی که حقوقشان به جهت پیمان شکنی دیگران تضییع شده است چنین حقی قائل می شود که به منظور مجازات پیمان شکنان اقدام نمایند و این نوع مجازات بدان جهت نیست که مسلمانان از این رهگذر از دشمنان خویش انتقام بگیرند، بلکه به خاطر آن است که با این عکس العمل تأدیبی، خیانتکاران به کار ضد انسانی پیمان شکنی و خیانت پایان دهند و به تنفیذ تعهدات خویش بازگردند و از حس مسئولیت پذیری و روش علمی مسلمانان در زمینه ی وفاداری به تعهدات سوء استفاده ننمایند. قرآن کریم در این زمینه چنین دستور می دهد:«وَ إِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُواْ فىِ دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئمَّه الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُون‏»[۵۸۸] «و اگر پیمان هاى خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آئین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید چرا که آن ها پیمانى ندارند شاید (با شدّت عمل) دست بردارند!»در آیه ی دیگر برای مجازات پیمان شکنان به این روش خشونت آمیز متوسل می شود:«الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنهُمْ ثمُ‏َّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فىِ کُلّ‏ِ مَرَّه وَ هُمْ لَا یَتَّقُون‏فَإِمَّا تَثْقَفَنهَُّمْ فىِ الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُون»[۵۸۹]«همان کسانى که با آن ها پیمان بستى سپس هر بار عهد و پیمان خود را مى‏شکنند و (از پیمان شکنى و خیانت،) پرهیز ندارند[۵۹۰] اگر آن ها را در (میدان) جنگ بیابى، آن چنان به آن ها حمله کن که جمعیّتهایى که پشت سر آن ها هستند، پراکنده شوند شاید متذکّر گردند (و عبرت گیرند)»رفتار پیامبر اسلام و مجازاتی که برای یهودیان پیمان شکن و خیانت پیشه ی مدینه قائل شد، می تواند نمونه بارزی از تنفیذ این قانون باشد. یهودیان بنی قینقاع[۵۹۱] بارها به جهت نقض علنی پیمان عدم تعرض و دفاع مشترک، سرانجام از اطراف مدینه تبعید شدند و یهودیان بنی نظیر[۵۹۲] نیز پس از آنکه خصلت پیمان شکنی خویش را آشکار نمودند و به رغم قرارداد مشترک به جان پیامبر اسلام۶سوء قصد نموده و بدین ترتیب پیمان خویش بشکستند، به سرنوشت برادران خود دچار شده و به آنان پیوستند.یهودیان بنی قریظه[۵۹۳] نیز هنگامی که خیانتشان در سخت ترین وحساس ترین موقعیتی که مسلمانان در محاصره ی سپاه نیرومند احزاب قرار گرفته بودند برملا گردید، سرانجام طبق داوری سعد بن معاذ (قاضی و حَکم منتخب خود) به سزای خیانتشان رسیدند.[۵۹۴]
۷- شهروندی اهل کتاب در مملکت اسلامی
با بررسی تاریخ حکومت اسلامی مشاهده می شود که رسول خدا۶بعد از هجرت به مدینه با یهودیان مدینه برخورد خوبی داشتند و با آنان پیمان عدم تجاوز بستند و علی رغم آزار و اذیت آنان، صبر پیشه کردند و از بدی های آنان چشم پوشی نمودند تا شاید هدایت شوند.
خداوند متعال در انتهای آیه ی«مِنهُمْ فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُحْسِنِین»[۵۹۵] به مؤمنان دستور می‌دهد که در برابر بدی‌ها و پلیدی‌های یهود گذشت و بخشش داشته باشند تا زمانی که خداوند دستور دهد آنان را به حال خود واگذارند.«فََاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»[۵۹۶] بنابراین اگر یهودیان سر ناسازگاری با مسلمانان نداشته باشند و بخواهند در مملکت اسلامی زندگی کنند براساس آیات قرآن و روایات معصومین:، ملزم به رعایت اموری هستند که در صورت انجام آن موارد امکان برخورداری از شرایطی که نسبت به مسلمانان از جانب دولت اسلامی مهیا می گردد، می با شند. از همان آغاز‌، گروه‌ها و اهل کتاب در درون جوامع اسلامی‌ بدون آنکه به اسلام بگروند و یا ترک وطن کنند، در کنار دیگر مسلمانان‌ در دارالاسلام‌ باقی ماندند و به زندگی خود ادامه دادند. از منظر فقه و حقوق اسلامی‌‌، همه افرادی‌ که درون این دایره ـ دارالاسلام ـ زندگی می‌کردند‌، اعم از مسلمان‌ و غیر مسلمان‌، شهروند‌ تلقی می‌شدند و از مواهب شهروندی بهره‌مند‌ می‌گشتند‌، با این تفاوت‌ که مسلمانان بالاصاله از تابعیت دارالاسلام برخوردار بودند. ولی غیر مسلمانان‌‌، به عنوان متحد و با عقد قرار داد از حقوق آن متمتع‌ می‌شدند[۵۹۷].واقعیت‌ آن است که مسئله‌ تابعیت و برخورداری از حقوق شهروندی ‌از منظر اسلامی‌ صرفاً یک مسئله ی اعتقادی بود،[۵۹۸] یعنی هر فردی که به عقیده اسلامی باورمند بود یا می‌شد، جزئی از جامعه ی بزرگ اسلامی به شمار می‌آمد و نژاد و زبان و دیگر وجوه تمایز‌، به هیچ وجه در این موضوع‌‌، تأثیر گذار نبود و شاید به همین لحاظ‌ در فرهنگ اسلامی‌ به جای کلمه ی‌ ملت، واژه ی امت به کار رفته است.امام علی۷به عنوان تنها پیشوای شیعه‌ که موفق به تأسیس یک دولت اسلامی گردید، در توصیف همین مفهوم شهروندی و تابعیت می‌فرماید:[هر فردی که آیین ما را بپذیرد و پیمان‌ ما را عهده‌ دار گردد، ما حکم‌ قرآن و قانون و مقررات اسلامی را درباره ی وی اجرا می‌کنیم و هیچ فردی را بر دیگری برتری نیست مگر به تقوا‌ و وارستگی‌.][۵۹۹]بنابراین می‌توان مدعی شد که از همه ی ویژگی های تبعیض آمیز در باب شهروندی، تنها یک عنصر در تحقق شهروندی اسلامی‌ تأثیر گذار است‌ و آن دین و مذهب است، و گرنه دیگر عناصر‌ مانند نژاد، جنس، اقامتگاه‌، پیشینه‌ تاریخی‌ و … هیچ کدام باعث جلب یا سلب امتیازات شهروندی اسلامی‌ نمی‌گردد. به هر روی‌ امت اسلامی تنها بر پایه ی باورمندان مسلمان شکل‌‌ می‌گیرد‌، اما ملت و کشور اسلامی ممکن‌ است ترکیبی‌ باشد از مسلمان‌ و شهروندان‌ از اهل کتاب. در حقیقت‌ غیر مسلمانان نیز حق دارند در جامعه ی اسلامی با شرایط‌ خاصی مشارکت جویند و از تابعیت آن بهره‌مند گردند. این تابعیت خاص که به گونه ی قرار داد دو جانبه‌ صورت می‌پذیرد‌ در اصطلاح حقوق‌ اسلامی، «ذمّه»نامیده می‌شود.[۶۰۰] قرار داد ذمّه تنها شامل پیروان ادیان صاحب کتاب (اهل کتاب) یعنی یهودیان‌‌، مسیحیان و زردشتی‌ها می‌گردد و پیروان دیگر ادیان و آئین‌ها از زمره ی آن خارج‌ هستند.[۶۰۱]
۷-۱- اهل الذمّه[۶۰۲]
قرآن کریم فرموده است:«قَتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ لَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقّ‏ِ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتىَ‏ یُعْطُواْ الْجِزْیَه عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُون‏»[۶۰۳] زمخشری گوید:[آن کسانی که کتاب داده شدند و از آنان، ایمان به خدا و روز قیامت نفی شده است به خاطر این که ایشان حرام نکردند آنچه را خدا و رسولش حرام اعلام کردند و به این ترتیب حرام نمی کنند آنچه در کتاب و سنت حرام است.][۶۰۴] علامه طباطبائی گوید:[منظور از«رسول»در جمله«ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»یا رسول خود بنی اسرائیل است که معتقد به نبوتش هستند، مثل حضرت موسى۷نسبت به ملت یهود، و عیسى۷نسبت به ملت نصارى، که در این صورت معناى آیه این مى‏شود:«هیچ یک از این دو ملت حرام نمى‏دانند آنچه را که پیغمبر خودشان حرام کرده است»و معلوم است که مى‏خواهد نهایت درجه ی بى حیائى ایشان را نسبت به پروردگارشان اثبات کند، و بفرماید با اینکه به حقانیت پیغمبر خودشان اعتراف دارند، معذلک دستورات الهى را با اینکه مى‏دانند دستورات الهى است بازیچه قرار داده و به آن بى اعتنایى مى‏کنند.و یا منظور از آن، پیغمبر اسلام است، و معنایش این است که«اهل کتاب با اینکه نشانه هاى نبوت خاتم انبیاء را در کتب خود مى‏خوانند؟ و امارات آن را در وجود آن جناب مشاهده مى‏کنند، و مى‏بینند که او پلیدیها را بر ایشان حرام مى‏کند و طیبات را براى آنان حلال مى‏سازد، و غل و زنجیرهایى را که ایشان از عقاید خرافى به دست و پاى خود بسته‏اند مى‏شکند، و آزادشان مى‏سازد معذلک زیر بار نمى‏روند و محرمات او را حلال مى‏شمارند»و بنابراین احتمال، غرض از توصیف آن ها به عدم تحریم آنچه که خدا و رسولش حرام کرده‏اند سرزنش ایشان است، و نیز تحریک و تهییج مؤمنین است بر قتال با آن ها به علت عدم اعتنا به آنچه که خدا و رسولش حرام کرده‏اند و نیز به علت گستاخى در انجام محرمات و هتک حرمت آن ها.و چه بسا یک نکته احتمال دوم را تأئید کند، و آن این است که اگر منظور از رسول در جمله «و رسوله»رسول هر امتى نسبت به آن امت باشد- مثلا موسى نسبت به یهود و عیسى نسبت به نصارى رسول باشند- حق کلام این بود که بفرماید:«وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»و رسول را به صیغه ی جمع بیاورد، چون سبک قرآن هم همین اقتضاء را دارد، قرآن در نظائر این مورد عنایت دارد که کثرت انبیاء را به رخ مردم بکشد.][۶۰۵] در تفسیر صافی آمده است:[اهل کتابی که سر سازش با مسلمانان داشته و عناد نداشتند از ایشان قبول نمی شد مگر جزیه و در صورت قبول جزیه، لعن ایشان بر مسلمانان حرام می شد و اموالشان نیز بر مسلمانان حرام می گشت و ازدواج با آنان حلال بود؛ اما در صورت سر جنگ و عناد داشتن با مسلمانان لعن آنان حلال بود و همچنین اموالشان بر مسلمانان حلال بود ولی ازدواج با آنان حرام بود و تنها راه آنان یا قبول اسلام و یا جزیه و یا کشته شدن بود.][۶۰۶]
مغنیه می گوید:[اینکه خداوند اهل کتاب را به عدم ایمان به خدا و معاد، و حرام نکردن آنچه خدا حرام کرده است و عدم پذیرش حق، وصف می کند با این که این گروه به وحود خدا قائل هستند پس چگونه به خدائی که نازل کننده ی تورات و انجیل است ایمان ندارند و از سوئی آیه ی ۸۰ سوره ی بقره «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَه »نشان دهنده ی آگاهی آنان به روز قیامت است؛ پس این سؤال پیش می آید که چرا اینگونه وصف می گردند؟! پاسخ آن است که اهل کتاب از پذیرش حق سر باز زدند و یهود مال را می پرستند و در کنیسه سند بخشودگی می فروشند و کفر می گویند و برای خداوند فرزند قائل هستند. . . در حالی که خداوند متعال هرگز نزائیده و زاده نشده است. و از سوئی این سؤال پیش می آید که اگر خداوند می فرماید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ »پس چگونه امر می کند که اهل کتاب را بکشید مگر جزیه دهند در حالی که خاضع و فروتن می گردند؟پاسخ آن است که این امر قتال واجب گردید به جهت سببی خاص، این که جامعه ی اسلامی در ابتدای شکل گرفتن و به وجود آمدن بود و مشرکین پیوسته گردانی بودند که بر علیه اسلام و مسلمانان کید می کردند پس مصلحت اقتضا می کرد که اهل کتاب به خصوص یهودیان از جزیرهالعرب اخراج شوند و یا کشته شوند. . . و آیه درباره ی اهل کتابی بود که با مشرکین برای مبارزه با مسلمانان همدستی می کردند،چنان که یهود مدینه بعد از ایجاد امنیت توسط حضرت محمد۶برای ایشان و بستن پیمان های متعددی در این زمینه چنین کرد. محور سوره، قائم بر غزوه ی تبوک است.][۶۰۷] اگرچه شیخ طبرسی گوید:[گفته‏اند: چون رسول خدا۶از جنگ طائف بازگشت دستور جنگ با رومیان را صادر فرمود، و این جریان هنگام رسیدن میوه‏ها بود از این رو مسلمانان دوست داشتند در خانه نزد اموال خود بمانند و خروج به سوى جنگ براى آن ها سخت و دشوار بود، و رسول خدا۶کمتر شده بود که بخواهد به جنگى برود و به طور صریح و آشکار مقصد خود را اظهار کند جز در این جنگ که به خاطر دورى راه و زیادى دشمن مقصد را آشکارا گفت تا مردم آمادگى بهترى پیدا کنند، و به گفته ی حسن و مجاهد منظور در اینجا غزوه ی تبوک است و از سوئی مسافت بر ایشان دور آمد، یعنى مسافت غزوه ی تبوک که در آن مأمور به خروج سوى شام بودند. و از امام باقر روایت شده است که آن حضرت فرمود: این آیه درباره ی ابو لبابه نازل شد و نام شخص دیگرى را ذکر نفرموده. و سبب نزول آن در این روایت داستان بنى قریظه و سخن ابو لبابه است که به آن ها گفت: اگر به حکم رسول خدا۶تن دهید کشته خواهید شد، چنانچه مجاهد نیز همین قول را اختیار کرده است.زهرى گفته است: آیه درباره ی خصوص ابو لبابه نازل شد که در جنگ تبوک از رفتن با رسول خدا۶خوددارى کرد و گفته شد خود را به ستون مسجد بست، و چون حضرت او را از ستون باز کرد بدان حضرت گفت: اى رسول خدا براى اتمام توبه‏ام باید از این شهرى که در آن مبتلاى به گناه شده‏ام هجرت نمایم و اموال خود را نیز همه را واگذار کنم، رسول خدا۶بدو فرمود: اى ابا لبابه پرداخت ثلثى از مال تو را کافى است (و دو ثلث دیگر را براى خود نگهدار).بنا بر تمام اقوالى که ذکر شد این مطلب مسلم است که رسول خدا۶پس از این جریان ثلث مال آن ها را گرفت و دو ثلث دیگر را به خودشان واگذار کرد، و این عمل مطابق دستورى بود که از خداوند بدو رسیده بود که فرمود:«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ. . .»[۶۰۸] یعنى قسمتى از اموال آنان را بگیر، و نفرمود «خُذْ أَمْوالِهِمْ»همه اموالشان را بگیر.][۶۰۹] آیات مذکور متوجه امر خطیر جزیه می باشد که بر دوش اهل کتابی است که دین اسلام را نپذیرفته و در عین حال سر عناد با اسلام و مسلمانان را نداشته و می خواهند در جامعه ی اسلامی زندگی کنند.وهبه زحیلی گوید:[مسئله ی جزیه بنابر تصور نادرست مستشرقین بدین خاطر نیست که آن، عِقاب و مجازاتی بر کفر یا عدم ایمان آنان به اسلام باشد، همچنان که برای تحقیر غیر مسلمانان وضع نشده است و به یقین نشانه ی طاعت ونشانه ی عدالت اجتماعی بین هموطنان است.][۶۱۰] و این در حالی است که [نظرات ذیل درباره ی جزیه مطرح شده است:
۱- تشریع جزیه به علّت عقوبت خداوند نسبت به عناد اهل کتاب در برابر حق و کفر ایشان به آنچه پیامبر خاتم۶از سوی خداوند آورده است می باشد.
۲- جزیه وضع شده است به برای اهانت به اهل کتاب و خوار نمودن آنان تا این که از کفر به اسلام روی آورند.
۳- ریختن خون ایشان بر ما واجب و از رقّت ورزیدن نسبت به ایشان و حفظ اموال آنان منع شده ایم. واجب شدن جزیه در برابر نگهداشتن مسلمانان از ریختن خون اهل کتاب و منع مسلمانان از رقّت ورزیدن نسبت به اهل کتاب و عدم حفظ اموال ایشان.
۴- جزیه قرار داده شد که باج و مالیاتی است به خاطر اقامت توأم با امنیت یهودیان در بلاد اسلامی.
۵- جزیه را از اهلش بگیرید به برای حفظ ذمّه ی ایشان وخوب اداره نمودن آنان وسرپرستی ایشان.
با توجه به مواردی که ذکر گردید بر اساس پرداخت جزیه، حمایت از اهل کتاب و دفاع از حقوقشان صورت می پذیرد و این ها به جای تکلیف به امر دفاع و دخول در سپاه و امور لشکری است. و بدین برای علّت حکم جزیه سبب پنجم است که یاد شد و نه موارد دیگر.][۶۱۱]
حقیقت اسلام آن است که هر امری برای رسیدن به مراتب بالاتر ومقاصد والا می باشد و نهایت به صلاح نوع بشر می انجامد و بدین ترتیب فاصله ی بسیار زیادی است بین این هدف مهم با آن اهانت و ایجاد ذلّت که مسلماً با هم در حکومت اسلامی جمع شدنی نیست. به فرموده ی الهی: «لَّا یَنْهَئکمُ‏ُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ لَمْ یخُْرِجُوکمُ مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبرَُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیهِْمْ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُقْسِطِین»[۶۱۲]‏بنابراین اسلام به استناد این آیه ی کریمه، دین نیکی و عدالت به هموطنان اهل ذمّه است، به غیر از اخباری که در سیره ی معصومین:و مسلمانان در این باره وارد شده است. بخارى، ابن منذر، نحاس و بیهقى- در کتاب شعب الایمان- از اسماء دختر ابى بکر روایت کرده که گفت: مادرم که زنى مشرک بود و در عهد مشرکین قریش و پیمان ایشان با رسول خدا۶قرار داشت، به دیدنم آمده بود من از رسول خدا ۶پرسیدم آیا اجازه هست به دیدنش بروم، و صله ی رحم کنم؟ در پاسخ من بود که آیه شریفه«لَّا یَنْهَئکمُ‏ُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ . . .»نازل شد، و حضرت فرمود: بله به دیدنش برو و صله کن.[۶۱۳]در کافى به سند خود از سعید اعرج از امام صادق۷روایت آورده است که گفت: امام فرمود: از محکم‏ترین دستاویزهاى ایمان یکى این است که به خاطر خدا و در راه او دوستى کنى، و در راه او دشمنى کنى، در راه او بدهى،و درراه او از عطاء دریغ نمایى.[۶۱۴] قمى به سند خود از اسحاق بن عمار از امام صادق۷روایت آورده که فرمود: هر کسى را دیدید که دوستى‏اش به خاطر دین نبود، و دشمنى‏اش به خاطر دین نبود، بدانید که او دین ندارد.[۶۱۵]
۷-۲- قراداد ذمّه
در حقوق اسلامی برای پایان دادن به حالت خصمانه و ایجاد یک نوع اتحاد و همبستگی ملی و تعاون و همکاری بین جامعه اسلامی و اهل کتاب در قلمرو حکومت اسلامی، قرارداد مخصوصی تحت عنوان«ذمّه»پیش‌بینی شده است. اهل ذمّه، پیروان دیگر ادیان آسمانی‌ هستند که زیر پوشش حکومت اسلامی‌‌ قرار گرفته و همانند دیگر شهروندان در سایه ی حکومت عدل اسلامی‌ ‌زندگی می‌‌کنند‌.[ذمّه به معنای تعهدی است که دولت اسلامی، رعایت آن را نسبت به آنان، برخود الزامی‌‌ دانسته که از جان و مال و ناموس آنان حمایت کرده و همان حریمی‌ ‌را که برای مسلمانان قائل است، برای اهل ذمّه نیز قائل می‌‌باشد‌. افراد و گروه‌های غیرمسلمان که خواهان اقامت در سرزمین‌های اسلامی می‌باشند می‌توانند با بهره گرفتن از عقد قرارداد «ذمّه»از مزایای حقوقی و آزادی‌های شایسته مقام انسانی آن بهره‌مند گردند. مقصود اصلی از تشریع این پیمان ایجاد محیط امن و تفاهم و زندگی مشترک و همزیستی مسالمت‌آمیز بین فرقه‌های مختلف مذهبی در داخله ی قلمرو حکومت اسلامی است. روی همین اصل انعقاد قرارداد «ذمّه»براساس اراده ی آزاد طرفین و توافق کامل آن ها صورت می‌پذیرد. اسلام آزادی افرادی را که صلاحیت عقد قرارداد «ذمّه»را دارند تا آنجا محترم شمرده است که التزام به قرارداد مزبور را برای آنان دائمی و حتمی تلقی نکرده است، و این حق را برای ذمیان محفوظ داشته که هرگاه نخواستند خود را به قرارداد مزبور مقید و ملتزم نمایند می‌توانند قرارداد«ذمّه»را فسخ نموده و به سرزمین مورد نظر خود در خارج از قلمرو حکومت اسلامی بپیوندند.][۶۱۶]ارزش این آزادی هنگامی روشن‌تر می‌گردد که توجه خود را به این نکته جلب ‌کنیم که قرارداد «ذمّه»از طرف مسلمانان الزامی است و مسلمانان تا وقتی که ذمیان به قرارداد خود احترام می‌نهند هیچگاه نمی‌توانند آن را فسخ و یا از تن دادن به شرایط آن سر باز زنند. امتیاز دیگری که در قرارداد ذمّه جالب توجه است اصل «ضرورت پذیرش پیمان ذمّه از طرف مسلمانان»است‌. بدین معنی که[مسلمانان و دولت اسلامی در برابر دو نوع الزام در مورد عقد قرارداد ذمّه قرار گرفته‌اند. نخست:باید گروه‌های مذهبی را به عقد قرارداد ذمّه دعوت نمایند و بدون دعوت رسمی قادر به هیچ نوع تعرض و درگیری با آنان نخواهند بود. دوم: هرگاه پیشنهاد انعقاد قرارداد ذمّه از طرف گروه‌های مذهبی(یهودیان، مسیحیان، مجوسیان) به مسلمانان ابلاغ شود دولت اسلامی موظف است که از پیشنهاد آنان استقبال نماید و ردّ پیشنهاد صلح حتی درمواقعی که انعقاد قرارداد ذمّه به مصلحت مسلمانان هم نباشد جائز نیست و با وجود تسلط و فرمانروایی کاملی که ممکن است مسلمانان برگروه‌های مزبور داشته باشند پذیرفتن پیشنهاد صلح و عقدپیمان ذمّه واجب خواهد بود.][۶۱۷]
۷-۳- متن قرارداد ذمّه
قرارداد ذمّه مانند هر قرارداد مشروع دیگری از نظر اسلام، بر اساس رضایت دو طرف تنظیم و با ایجاب وقبول منعقد می‌شود‌.با بررسی عهدنامه‌هایی که پیامبر۶با اهل کتاب در این خصوص منعقد کردند، می توان نمونه ی عینی انعقاد آن را ارزیابی کرد‌. قراردادها معمولاً با نام خدا آغاز شده ودرابتدا، به اسم نمایندگان رسمی دو طرف تصریح گردیده است‌. مفاد عهدنامه‌ها با صراحت، بدون ابهام وبه سبک معمولی نوشته شده‌اند‌.درذیل عهدنامه‌ها،امضای شهوددرج گردیده‌اند‌.[۶۱۸]مفاد قراردادهای ذمّه ای که در صدر اسلام منعقد شده است،از این لحاظ حائز اهمیت هستندکه نه تنها ویژگی های روابط بین مسلمانان و اهل کتاب را نشان می دهند، بلکه نمایانگر وضع ساده و اختلافات اندکی هستند که در آن ایّام در خصوص امور اجتماعی میان مسلمانان و اهل کتاب وجود داشته است‌. اتخاذ سیاست صلح جویانه ی مسلمانان صرفاً به دلیل حزم و احتیاط نبوده، بلکه این یک حقیقت آشکار است که روح تسامح و مدارا در مورد اهل کتاب، جزء لاینفک تعلیمات پیامبر۶است‌.[هرکجا راهبی یا سیّاحی دور هم جمع و درکوه و یا بیابان و یا جای آباد و یا هموار و یا کنیسه ومعبدی به سر می‌برند، ما پشت سر آنان حافظ و پاسدار آنان هستیم و من با جان خود و یاران و انصار و ملت خود از آنان دفاع می‌کنم‌.و هم از جان و مال و متاع آنان، زیرا که آنان جزء رعیت من و هم پیمان و متحدین می‌باشند. قضات و رهبانان و خلوت گزینان و سیاحان آنان مورد تعرض قرار نگرفته و هیچ کنیسه وکلیسایی خراب نخواهد شد و نباید چیزی از مایملک آنان داخل خانه ی مسلمانان گردد و…][۶۱۹]
۷-۴- پایبندى به پیمان بسته شده و پاسداری از آن
نکته قابل توجهى که باید در حقوق اهل ذمّه مورد عنایت قرار بگیرد این است که پیمان با اهل ذمّه را «ذمّه الله و ذمه رسول الله۶»تلقى مى کنند‌.[۶۲۰] وقتى پیمانى از جانب مسلمانان با اهل کتاب منعقد مى شود، در واقع این پیمان خدایى است.
در آیه ی کریمه ی قرآن هم آمده است:«إنَّ اللهَ لا یُخلِفُ المیعادَ»[۶۲۱] «خداوند خلف وعده نمى کند». هر نوع پیمان شکنى از ناحیه ی مسلمانان در واقع شکستن پیمان خداوند متعال است. علاوه بر این که وفاى به عهد از توصیه‌هاى مؤ کّد قرآن کریم است:«وَ أَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کاَنَ مَسُْولًا»[۶۲۲] «به عهد خود وفا کنید، که از عهد سؤ ال مى‌شوید». یا درباره ی اوصاف مؤمنان درسوره ی مبارکه ی مؤمنون مى‌فرماید:«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُون »[۶۲۳] «مؤمنان کسانى هستند که به پیمان هایى که با دیگران مى‌بندند وفادارند». پس وفاى به عهد امری مهم است، اما نفس معاهده، امرى است که اگر از سوى مؤمن منعقد شد، موظف است که بدان وفا کند‌. امیرالمؤمنین۷مى فرمایند:«لا تَضمَن ما لا تَقدِرُ على الوَفاءِ بهِ»[۶۲۴] «چیزى را که قادر به وفاى آن نیستى تضمین نکن».
در روایتى از امام صادق۷در مورد بستن عهد و پیمان آمده است:«عِدَه الْمُؤْمِنِ أَخَاهُ نَذْرٌ لَا کَفَّارَه لَهُ فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللَّه »[۶۲۵] «عهدى که مسلمان با بردارش مى بندد، مثل نذرى است که کفاره ندارد». یعنى نمى توان از آن تخلف کرد؛ چرا که تخلف از نذر، کفاره ندارد، و تخلف از عهد نیز، کفاره ندارد‌. بنابراین وفاى به عهد، یک خصیصه ی ارزشمند اخلاقى است که با هر کسى و نسبت به هر چیزى که از طریق شرعى منعقد شود، لازم الوفا است. مرحوم کلینى از امام محمّد باقر۷ نقل مى کند که:«ثَلَاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَه أَدَاءُ الْأَمَانَه إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْن‏ عِدَه الْمُؤْمِنِ أَخَاهُ نَذْرٌ لَا کَفَّارَه لَهُ فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللَّه »[۶۲۶] «سه چیز است که خداوند اجازه ی تخلف از آن ها را نداده است: برگرداندن امانت، اگر چه از فاجر باشد؛ وفاى به عهد و پیمان، نیکوکار باشد یا بدکار؛ نیکى به پدر و مادر، نیکوکار باشند یا بدکار». چه در وفاى به عهد، چه در اداى امانت و چه در نیکى به والدین، کفر و ایمان شرط نیست؛ ملاک، نفس عمل است که حسن ذاتى دارد و تخلف از آن قبح ذاتى. یعنى عقل، حکم به قبح پیمان شکنى مى کند؛ گرچه انسان با کافر پیمان ببندد و بخواهد از آن تخلف کند. بنابراین، حسن و قبح ذاتى است که حضرت امیرالمؤمنین۷ در نامه ی معروفشان به مالک اشتر مى فرمایند:«وَإِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ عَدُوّ لَکَ عُقْدَه، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّه،فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ،وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَه»[۶۲۷] «اگر بین تو و دشمنت پیمانى بسته شد و یا تعهد دادى که او را پناه دهى، بر عهد خویش جامع وفا بپوشان، و تعهد خود را محترم بشمار». این توصیه‌هاى ارزشمند امیرالمؤمنین۷است که انصافاً یک دستورالعمل کلى است؛ هم براى حکومت و هم براى تک تک انسان ها در زندگى فردى. نکته ی جالبى که بیان آن خالى از فایده نیست، این است که اگر انسان مسلمانى با هر یک از مشرکان پیمان بست، سایر مسلمانان هم موظفند آن را محترم بشمارند‌.
حضرت امیرالمؤمنین۷مى فرمایند:«إِذَا أَوْمَأَ أَحَدٌ مِنَ‏ الْمسلمانان أَوْ أَشَارَ بِالْأَمَانِ إِلَى أَحَدٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَنَزَلَ عَلَى ذَلِکَ فَهُوَ فِی أَمَان»[۶۲۸] «اگر هنگام جنگ، مسلمانى با اشاره ی دست، مشرکى را امان دهد و آن مشرک جنگ را رها کند، بقیه ی مسلمانان باید امان برادر مسلمانشان را محترم بشمارند». باز تعبیر دیگرى از حضرت امیرالمؤمنین۷است که نقل مى کنند که رسول اکرم۶فرمودند: «ذمَّه المسلمانان واحده یَسعَى بها أدناهم »[۶۲۹]«اگر انسان مسلمان- اگر چه منزلت اجتماعى او رفیع نباشد و در مقام حکومت هم نباشد- به مشرکى پناه داد،همه مسلمانان باید آن را محترم بشمارند.»
۷-۵- علل پیمان بستن رسول خدا۶
با دقّت بر وضعیّت زمان، و نحوه ی اقدام پیامبر اکرم۶برای انعقاد پیمان با اهل کتاب و موارد یاد شده در قرارداد می توان به مهمترین اصولی که ایشان بدان توجه نموده اند اشاره نمود که عبارتند از:
۱) در آغاز هجرت، مسلمانان در اقلیت بودند.
۲) آئین محمّدی قدرت و توانائی چندانی نداشت.
۳) هنگام ورود پیامبر۶به یثرب گروه های مختلفی در این شهر سکونت داشتند.
۴) آن حضرت۶مأمور به صبر بود.
۵) اگر رسول خدا۶می توانست با گروه های مختلف پیمانی امضاء کند و آنان را- که ظاهراً در موضع قوی تر بودند- با خود همراه کند منافع بسیاری را برای مسلمانان کسب می کرد، جان و مال از دستبرد مخالفان در امان می ماند.
۶) به واسطه ی پیمان با یهود،حضرت محمد۶با رفع مشکلاتی که مشابه آن در مکّه از گسترش اسلام جلوگیری کرده بود؛ اکنون می توانست با آسایش خاطر بیشتری به تبلیغ آئین خود و مقابله با دشمنان خارجی بپردازد.
۷) پیمان با یهود ضرورت بیشتری داشت چون آنان به منزله ی رؤسای یثرب و دارای هیبت فرهنگی در نزد عربها بودند، از نظر نظامی نیرو و امکانات خوبی داشتند.
۸) رسول خدا۶با دوراندیشی بالایی، همه ی این اقشار را با حفظ آداب قبیله ای شان تحت مجموعه ای واحد قرار داد.
۹) پیامبر۶حداقل برای مدتی از توطئه های فردی و گروهی یهودیان اطمینان یافت. از طرفی، غیر مسلمانان نیز با توجه به جایگاه حلف و پیمان در نزد ایشان، مسلمانان را همچون خانواده ی خود احساس کردند که باید منافع متقابل یکدیگر را حفظ نمایند.
۱۰) هنوز صلح حدیبیه انجام نشده بود و در این برهه مسلمانان توانائی مقابله با آن ها را نداشته و به همین جهت بهترین دوراندیشی کنار آمدن با یکی از دو گروه مشرک و یهودی بود تا این امر باعث فروکش نمودن حداقل یکی از دو طرف دشمن گردد و لذا پیامبر۶به سراغ یهود رفت و به منظور آرام کردن شمال مدینه، عبدالله رواحه را برای مذاکره به خیبر فرستاد.
۱۱) در این جریان پیامبر۶هم می خواست تا بین دشمنان خود، شکاف اندازد و هم در فرصتی مناسب تر با آنان روبرو گردد؛ همان گونه که با قریش صلح کرد و سپس مکّه را فتح کرد. و این یکی از شگردها و تاکتیکهای نظامی– سیاسی است که در عصر حاضر نیز در مواردی که مسلمانان در موضع ضعف قرار می گیرند می بایست از آن بهره جویند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...