71- یوز و پنیر.
بدان مرد کند است دندان یوز / که مالد زبان بر پنیرش دو روز. (بوستان: 1350) ( دهخدا: 2063)
72- از شوره زمین سمن نروید .
زمین شوره سنبل بر نیارد / در آن تخم عمل ضایع مگردان.(گلستان:62) ( دهخدا: 136 )
نظر به این که سعدی و مولانا جلال الدین هم عصر بوده اند، و با توجه به بعد مکانی که با هم داشته اند، به نظر می‌رسد که امثال زیر، که هر کدام به شیوه‌ای بیان داشته‌اند، مضمون آن‌ها در میان عوام رایج بوده است:
73- خشموشهوتمردرااحولکند/ زاستقامتروحرامبدلکند.مولوی
نهبینیبهجائیکهبرخاستگرد/ نبیندنظرگرچهبیناستمرد. (بوستان:1836) (دهخدا741-740)
74- رنجغربتبهکهدرخانهجنگ(پاتهیگشتنبهاستازکفشتنگ …). مولوی
تهیپایرفتنبهازکفشتنگ/ بلایسفربهکهدرخانهجنگ.(بوستان:3128) (دهخدا:873)
3- 5- تأثیر سعدی بر دیگران
از دیگر عوامل تأثیر گذار بر شاعران و نویسندگان خواندن دواوین و کتب شعرا و رسالات دیگر شاعران قبل یا هم دوره‌ی خود می‌باشد، چنانچه نظامی عروضی شرط شاعر شدن را در خواندن اشعار شاعران پیشین می‌داند:« امّا شاعر باید در عنفوان شباب و در روزگار جوانی، بیست هزار از اشعار متقدّمان یادگیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند و پیوسته دواوین استادان همی‌خواند و یاد همی‌گیرد که … .»(نظامی عروضی، 46:1372)که این تأثیرات ، یا به صورت اقتباس، یا توارد، یا تقلیدو تتبع و یا نقل به مضمون و محتواست، که مورد اخیر از شایع ترین انواع است، که در شعر نمود آن‌ها بیشتر است مخصوصاَ اگر بیتی برگرفته از مثلی سایر باشد و یا حکم مثل یافته باشد (همایی، 1371 :393-385) در ادامه به بررسی شاعران و نویسندگان تأثیرپذیر از او پرداخته می‌شود:
1-اگردانش به روزی در فزودی/ زنادان تنگ‌روزی‌تر نبودی
به نادانان چنان روزی رساند/ که صد دانا در آن حیران بماند(گلستان:84)
کیمیاگر ز غصّه مرده ورنج/ ابله اندر خرابه یافته گنج. (همان)
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد/ تواهل دانش وفضلی همین گناهت بس . حافظ(ق.8)
ای چرخ زگردش تو خرسند نیم/ آزادم کن که در خور بند نیم
گر مهر تو با بی‌خرد و نا اهل است/ من نیز چنان اهل وخردمند نیم
دنیا که در او زنده دلی را مرگی است/ نشو گل عیش من ز اندک برگی است
اصلی است خرد، که فرعی او رنج دل است/ شاخی است هنر، که برگ او بی برگی است. .بدیعترکو
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان/ طوق زرّین همه درگردن خر می‌بینم. حافظ (دهخدا،1370: 167)
2- نخورد شیر، نیم‌نخورده‌ی سگ/ ور به سختی بمیرد اندر غار
تن به بیچارگی وگرسنگی/ بنه ودست پیش سفله مدار. (گلستان:114)
دل تشنه نخواهد آب زلال/ کوزه بگذشته بردهان سکنج
دست سلطان دگر کجا بیند/ چون به سرگین درافتاد، ترنج .(گلستان: 85)
گوزنی بس قوی بنیاد باید/ که بر وی شیر، سیلی آزماید
مکن باور که هرگز ترکند کام/ ز آب جو نهنگ لجّه آشام
عقاب آن جا که درپروازباشد/ کجا ازصعوه صیدانداز باشد. وحشی بافقی(ق:10)
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم/ که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد . حافظ(قرن:8) (دهخدا:224)
3- تا کار به زر برآید جان در خطرافکندن نشاید.(گلستان: 172)
پول سفید برای روز سیاه خوب است. (دهخدا:536)
دانلود پایان نامه
4- تا کودکان برآوردم دیگر کودکی نکردم (گلستان: 152)
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون رو/ رندی وهوسناکی در عهد شباب اولی. حافظ (هخدا: 536)
5- دلقت به چه کار آید وتسبیح ومرقّع/ خود را ز عمل‌های نکوهیده بری دار
حاجت به کلاه ترکی داشتنت نیست/ درویش صفت باش وکلاه تتری دار.( گلستان: 92)
مرد خداپرست که تقوا طلب کند/خواهی سپید جامه وخواهی سیاه باش . حافظ (دهخدا:686)
6- هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر/ کز بهر خرقه رقعه برخواجگان نبشت
حقّا که با عقوت دوزخ برابر است/رفتن به پایمردی همسایه در بهشت. (گلستان: 110)
کهن خرقه‌ی خویش پیراستن/ به ازجامه‌ی عاریت خواستن. (گلستان: 191 )
بهشت به سرزنشش نمی‌ارزد.(عوّام) (دهخدا:697)
7- خدا کشتی آن جا که خواهدبرد/ وگر ناخدا جامه برتن درد .(بوستان:2642)
برد کشتی آن جا که خواهد خدای/ درد جامه برتن اگرناخدا ی(؟ ) (دهخدا:719)
8- نه در هرسخن بحث کردن رواست/(…خطا بر بزرگان گرفتن خطاست) (گلستان:145)
یا به تشویش وغصّه راضی شو/ یاجگر بند پیش زاغ بنه. (گلستان:70)
چو بشنوی سخن اهل دل مگو خطاست/ سخن شناس نه ای دلبرا، خطا اینجاست. حافظ (دهخدا:1849)
دی برسرخوان کرم خواجه نشستم/ این زمزمه، افسانه‌ی زاغ است و جگربند. صبای کاشانی(ق.13)
(دهخدا:2023)
9- ایمرغسحرعشقزپروانهبیاموز /کانسوختهراجانشدوآوارنیامد
اینمدّعیاندرطبلشبیخبرانند / آنراکهخبرشدخبریبازنیامد.( گلستان:50)
کسیرادراینبزمساغردهند / کهدارویبی‌هوشیشدردهند.(بوستان:54)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...