با توجه به مدل­های کلاسیکی، قیمت­ها کاملا انعطاف­پذیرند و سطح محصول ثابت است و به شوک­های تقاضا وابستگی ندارد، شیب منحنی فیلیپس کوتاه­مدت تعیین خواهد کرد که پیش ­بینی­های مربوط به چارچوب زمانی کلاسیکی[57] با چه سرعتی تحقق خواهند یافت. (اسکارث، 1389 : صفحه 77)
دیدگاه مکتب کینزگرایی:
کینزی­ها معتقدند که منحنی فیلیپس کوتاه­مدت نسبتا افقی است، بنابراین هزینه­ های کاهش تورم بسیار زیاد است. (اسکارث، 1389 : صفحه 172) مسطح بودن منحنی فیلیپس به معنای آن است که با تغییر اندکی در تورم، بیکاری به مقدار زیادی کاهش یافته و محصول به طور قابل ملاحظه­ای افزایش خواهد یافت، یعنی افزایش تقاضا و درآمد اسمی با افزایش قابل ملاحظه در تولید و عرضه و افزایش محدود در قیمت­ها همراه است. (شاکری، 1389 : صفحه 997)
پایان نامه - مقاله - پروژه
دیدگاه مکتب پول­گرایی:
پیروان مکتب پول­گرایی معتقدند که منحنی فیلیپس کوتاه­مدت نسبتا پرشیب است. (اسکارث، 1389 : صفحه 172) به طور کل، مهم­ترین انتقادی که از منحنی فیلیپس صورت گرفته است، توسط فریدمن بوده است. او دریافت که منحنی فیلیپس در طی زمان حرکت کرده و بطور مشخص به­طرف بالا صعود خواهد کرد. فریدمن، به عنوان پایه­گذار نظریه­ های پول­گرایان، معتقد است سیاست­های رایج کینزی جهت اثرگذاری بر تقاضای کل به ویژه سیاست­های انبساطی پولی در بلندمدت فاقد توان لازم برای کاهش نرخ طبیعی بیکاری هستند. همچنین اگر نرخ بیکاری را با سیاست پولی انبساطی کاهش دهند، فقط در کوتاه­مدت، به لحاظ منحنی کوتاه­مدت فیلیپس، موفق خواهند بود اما در طولانی­مدت نمی­ توان با افزایش نرخ تورم، بیکاری را کاهش داد. (مرکز پژوهش­های مجلس، 1373 : صفحه 19 و 20)
فریدمن از این مشاهده نتیجه گرفت که در کوتاه‌مدت با تغییر انتظارات مردم از تورم، رابطه معکوس بین تورم و بیکاری از بین خواهد رفت و سیاست­گذاران نمی ­توانند برای همیشه تورم را در سطحی بالاتر از آنچه مورد انتظار مردم است، حفظ نمایند. انتظارات مردم سرانجام با نرخ تورمی که مورد نظر سیاست­گذار است سازگار شده و موجب حرکت منحنی فیلیپس به طرف بالا خواهد شد. در بلندمدت، بیکاری به نرخ طبیعی باز خواهد گشت و معاوضه­ بین بیکاری و تورم از بین خواهد رفت و منحنی فیلیپس عمودی خواهد شد.
منحنی فیلیپس کاملا عمودی، بیانگر این قضیه است که افزایش تقاضا و درآمد اسمی، بدون آن­که تغییری در تولید و بیکاری به ­وجود آورد، موجب افزایش قیمت­ها خواهد شد. (شاکری، 1389 : صفحه 997) در این شرایط تورم گسترش پیدا کرده و بیکاری نیز افزایش خواهد یافت. وجود بیکاری­های فزاینده نیز، تورم­های شدید را تشدید خواهد کرد. ( قبادی، رئیس دانا، 1368 : صفحه 321)

 

    1. دیدگاه مکتب کلاسیک­های جدید:

 

کلاسیک­های جدید الگوی اقتصاد کلان خود را بر فرضیه انتظارات عقلایی استوار کرده ­اند و اعتقاد دارند که سیاست­های پولی در صورتی که پیش ­بینی شوند، حتی در کوتاه­مدت هیچ تاثیری بر سطح اشتغال، تولید و بیکاری نخواهند گذاشت. (شاکری، 1389 : صفحه 1013)
آن­ها معادله منحنی فیلیپس را بر اساس تابع عرضه کل کوتاه­مدت لوکاس درنظر گرفته­اند و به جای استفاده از داده ­های تجربی، با یک مدل اقتصاد کلاسیک ساده بحث خود را آغاز کرده ­اند:
کلاسیک­های جدید مفهوم انتظارات عقلایی را در مقابل انتظارات تطبیقی بیان می­ کنند. در این مدل فرض بر آن است که مردم روابط اقتصادی را می­دانند و از تمام اطلاعات موجود و قابل دسترس استفاده می­ کنند. آن­چه در چارچوب نظریه فریدمن در بلندمدت اتفاق می­افتد، در اینجا در کوتاه­مدت به طور سریع رخ خواهد داد. لذا می­توان گفت که در چارچوب انتظارات عقلایی و با بهره­ گیری از ایده­های کلاسیک­های جدید، اگر سیاست پولی توسط عوامل اقتصادی پیش ­بینی شود، منحنی فیلیپس حتی در کوتاه­مدت عمودی خواهد بود و سیاست­های اقتصادی هیچ تاثیری بر اشتغال و تولید نخواهند گذاشت. در شرایطی که سیاست­های پولی از قبل قابل پیش ­بینی نباشند هم تنها در بازه زمانی بسیار کوتاه­مدتی، سیاست مذکور سطح بیکاری و تولید را تحت تاثیر قرار خواهد داد و شیب منحنی فیلیپس منفی خواهد شد، اما پس از آن بلافاصله اثر سیاست مذکور بر تولید و بیکاری زایل شده و منحنی فیلیپس به حالت عمودی خود باز خواهد گشت. (شاکری، 1389 : صفحه 1013 - 1015)

 

    1. دیدگاه مکتب کینزین­های جدید:

 

منحنی فیلیپس کینزین­های جدید به صورت زیر است:
کینزی­های جدید دستمزدها را در چارچوب قراردادهای چند دوره­ای تعیین می­ کنند. بر اساس این نوع قرارداد، هر گروه از کارگران دستمزد انتظاری خود را بر اساس تورم مورد انتظار خود تقاضا خواهند کرد.
طرفداران این مکتب با تعمیم مدل سامرز ، به منحنی فیلیپس تعمیم­یافته انتظاری دست­یافته­اند:
در این رابطه، شیب منحنی کوتاه­مدت فیلیپس، پارامتر ∅ است. این نتیجه می ­تواند با اضافه کردن شرط b[58]Fʹ= w به یک مبادله گسترش یابد؛ نتیجه آن منحنی فیلیپسی خواهد بود که همه تغییرات بیکاری را در بر می­گیرد. این قضیه با شواهد تجربی نیز سازگار است. این مدل اذعان دارد که افزایش در پارامتر f، شیب منحنی فیلیپس کوتاه­مدت را کاهش خواهد داد و این منحنی کوتاه­مدت و کم­شیب فیلیپس، اثرات واقعی شوک تقاضا را طولانی­تر خواهد کرد. (اسکارث، 1389 : صفحه 372 و 373) همچنین آن­ها معتقدند منحنی فیلیپس در بلندمدت شیب تندتری نسبت به منحنی کوتاه­مدت خواهد داشت.

 

    1. دیدگاه مکتب ساختارگرایی:

 

بحث ساختارگرایان این است که چسبندگی و کشش­ناپذیری­های گوناگون موجود در اقتصاد کشورهای در حال توسعه، فشارهای تورمی از جانب بخش واقعی اقتصاد در فرایند رشد ایجاد خواهد کرد و اگر قرار باشد رشد اقتصادی بالقوه ایجاد شود و کمبود تولید به حداقل خود کاهش یابد، باید ساختار اقتصاد از قدرت لازم برخوردار باشد. (جانسون، 1376 : صفحه 167 و 168)
2-6-2) جمع­بندی منحنی فیلیپس در تبیین اقتصاد:
در این بخش منحنی فیلیپس و دیدگاه نظریه­ های اقتصادی درباره آن مورد ارزیابی قرار گرفتند. با توجه به این­که پایه فکری منحنی فیلیپس، بر اساس رابطه معکوس میان تورم و بیکاری است، دولت­ها را ترغیب می­ کند، گاهی یکی از این دو را بر دیگری ترجیح دهند. به طور دقیق­تر، از آنجا که مردم کشور، حساسیت کمتری نسبت به رکود در مقایسه با تورم دارند و رکود در کوتاه­مدت کمتر آثار خود را آشکار می­ کند، بنابراین دولت­ها ترجیح می­ دهند تورم را به قیمت رکود اقتصادی مهار کنند. ( تقوی، غروی­نخجوانی، 1375 : صفحه 30) اما در طول زمان ثابت شده است که منحنی فیلیپس در شرایط اقتصادی مختلف می ­تواند به صورت افقی، عمودی یا شیب­دار ظاهر شود.
با گسترش استفاده از این سیاست و حل نشده باقی ماندن معضلات اقتصادی، در نهایت این سیاست کارایی خود را از دست داده و در دهه 1970 میلادی مشکل اقتصادی جدیدی در جهان بروز کرد که رکودتورمی نام گرفت.
2-7) رکودتورمی:
2-7-1) شناسایی واژه رکودتورمی:
در ابتدا واژه رکودتورمی از نظر لغوی بررسی خواهد شد:
اصطلاح رکودتورمی در ترجمه واژه Stagflation بکار گرفته می­ شود. Stagflation خود از ترکیب دو واژهStagnation و Inflation به ­وجود آمده است. معادل­های فارسی که برای آن در نظر گرفته­اند رکودتورمی یا تورم­رکودی است.
2-7-2) تعریف­های مختلف اصطلاح اقتصادی رکودتورمی:
در اینجا به چند نوع تعریف­ مختلف که برای رکودتورمی در نظر گرفته شده­ است، استناد خواهد شد:
بللو[59] (2008)، معتقد است در اواسط دهه 1970 رکودتورمی یعنی هم­زیستی رشد اندک و تورم بالا، در حالی به وقوع پیوست که اقتصاد نئوکلاسیک وقوع آن را تصور نمی­کرد. پس از آن، این پدیده اقتصادهای مرکز را فرا گرفت و رشد بالای دوره قبل، به پایان خود رسید. (صداقت، 1390 : صفحه 17) تعیین دوره­ های اقتصادی که در آن رکودتورمی به وقوع پیوسته است می ­تواند به وسیله بررسی روند نرخ تورم و نرخ بیکاری و همگرایی آن، یا نرخ تورم و نرخ رشد اقتصادی انجام شود. هنگامی که نرخ رشد اقتصادی کاهش یافته و نرخ تورم نیز افزایش یابد، رکودتورمی در اقتصاد شکل خواهد گرفت.
به زعم فریدمن، رکودتورمی چیزی نبود جز واکنش طبیعی مردم به بر ملا شدن توهم پولی که تا قبل از آن وجود داشت. (قبادی، رئیس­دانا، 1368 : صفحه 237) وقتی این توهم پولی آشکار شد، سیاست­های دولت برای کنترل تورم کارایی خود را از دست داده و دوره­ های رکود اقتصادی با تورم­های افسارگسیخته همزمان شدند.
به زعم مارتینز[60]، ژولینگ، مشخصه اصلی این معضل اقتصادی قیمت­های بالا به همراه رشد اقتصادی اندک است. (مارتینز[61]، ژولینگ[62]، 2008 : صفحه 1) هنگامی که این پدیده اقتصادی بروز می­ کند، رابطه جانشینی که منحنی فیلیپس اذعان می­کرد بین نرخ تورم و نرخ بیکاری وجود دارد، دیگر برقرار نخواهد بود. رکودتورمی را می­توان به عنوان معضل اقتصادی که در اثر کارکرد ناصحیح نهادها شکل گرفته است، مورد ارزیابی قرار داد. در واقع این معضل اقتصادی در شرایطی که نهادهای مولد و کارا جای خود را به نهادهای ناکارایی دهند که فعالیت­های تولیدی را مختل می­ کنند و سازمان­های نظارتی صحیحی که بتوانند این نهادها را محدود کنند، وجود نداشته باشند یا به درستی عمل نکنند، شکل خواهد گرفت.
2-7-3) پیشینه وقوع رکودتورمی:
اقتصادهایی که بر اساس عوامل بازار پایه­گذاری شده ­اند از دیرباز دستخوش بیکاری مزمن و رشد بطئی بوده ­اند. پس از کینز، دولت­ها به این نکته پی بردند که می­توان از طریق سیاست­های انبساطی پولی و مالی با رکود و کسادی مقابله کرد. از جنگ جهانی دوم به بعد، هر زمان به نظر می­رسید کسادی بر اقتصاد حکم­فرما شده است، طبقه حاکم براساس آموزه­های کینزگرایان، با بهره گرفتن از پول و اعتبار یا افزایش کسری بودجه، برای مدتی با کسادی مبارزه می­کردند. اما با به ­وجود آمدن بحران­ها به صورت متناوب و ایجاد تضادهای ساختاری در جامعه، مشکلات دیگر با بهره گرفتن از سیاست­های پولی حل نخواهند شد و فقط در کوتاه­مدت سرپوشی بر آن­ها گذاشته می­ شود و با گذشت زمان تضادها متراکم و بخش بزرگی از افزایش تقاضای پولی به جای آنکه صرف تولید شود، در رشد قیمتی کالاها و خدمات ظاهر شده و رکودتورمی آشکار خواهد شد. (قبادی، رئیس­دانا، 1368 : صفحه 321 و 322) در این زمان بیکاری و تورم به تدریج به هم گره خورده و دوره­ های بیکاری شدید و تورم سنگین، یکی پس از دیگری به تناوب و در عین حال هر دو با هم و هم­زمان به وقوع می­پیوندند. (ویتزمن[63]، 1368 : صفحه 9)
پس از بحران دهه ۱۹۳۰ و راه حل موفق کینز مبنی بر اعمال سیاست‌های انبساطی در زمانی که رکود دهه ۱۹۷۰ به وقوع پیوست؛ اکثر اقتصاد­دانان با توجه به تجربه موفق دهه ۱۹۳۰، مجددا راه‌حل کینز را انتخاب کردند، در حالی که شرایط اقتصادی آن زمان به طور کلی متفاوت از رکود دوره قبل بود. (قبادی، رئیس­دانا، 1368 : صفحه 321) در همین زمان بود که منحنی فیلیپس برای اولین بار زیر سوال رفت و نیاز به بازنگری در اندیشه اقتصاددانان پدید آمد. در آن دوره تورمی شتابان، بحران بنیادی را پوشاند، اما برخلاف پیش ­بینی­های اقتصادی که تا پیش از آن وجود داشت، این تورم شتابان مانع از بیکاری، افت شدید ارزش واقعی شاخص بازار سهام و ورشکستگی­های گسترده تجاری و بانکی نشد. نگرانی مهمی که در آن زمان وجود داشت این بود که نظام­های اقتصادی و مالی به همراه یکدیگر از هم بپاشند. (صداقت،1390 : صفحه 240 و 241) البته افزایش قیمت نفت در سال 1973 و اولین شوک نفتی، افزایش نرخ­های بین ­المللی بهره کمتر از نرخ تورم و منفی شدن نرخ بهره حقیقی هم در شکل­ گیری این بحران اقتصادی جدید تاثیرگذار بود.
در نیمه اول دهه 1970 میلادی، به دلیل منفی شدن نرخ بهره حقیقی استقراض در بلندمدت یا بسیار ارزان تمام می­شد و در بیشتر موارد حتی هزینه­ای برای کشورهای وام­گیرنده در بر نداشت. بنابراین کشورهای واردکننده نفت ترغیب شدند تا در این دوران دست به استقراض و وام گرفتن از مراجع بین ­المللی بزنند. در این زمان کشورهای صادرکننده نفت که با درآمدهای عظیمی مواجه شده بودند، شروع به دادن وام به کشورهای واردکننده نفت کردند. در دهه 1980 میلادی، میانگین رشد اقتصادی کاهش پیدا کرد و در کشورهای در حال توسعه نیز افول شدید رشد اقتصادی در حدود یک دهه به درازا کشید و تورم شدید، فرار سرمایه، میزان پایین سرمایه ­گذاری، تنزل شدید سطح زندگی مردم، افزایش نابرابری و افزایش شدید فقر این کشورها را دربرگرفت. (استیگلیتز، 1387 : صفحه 145) یکی از راه­کارهای متداولی که کینزگرایان برای خروج از بحران­های اقتصادی ارائه کرده بودند، افزایش دستوری دستمزدها بود و کشورها در دهه 1970 و 1980 میلادی بدون آن­که به بیکاری ساختاری و اصطکاکی موجود در جامعه توجه کنند، آن را به کار گرفتند. (ساعدی،1382 : صفحه 76) پس از اجرای این سیاست بخشی از نیروی کار اخراج شدند و تعداد بیکاران افزایش یافت. با افزایش دامنه رکود، کمبود تقاضای کل بیش از پیش افزایش یافته و بحران اقتصادی به ­وجود آمده عمیق­تر شد. در آن زمان در سال­های متوالی، تقریبا در همه کشورهای سرمایه­داری پیشرفته، رکودتورمی با شدت­های متفاوتی بروز کرد.
2-7-4) دیدگاه مکتب­های اقتصادی درباره رکودتورمی:

 

    1. دیدگاه مکتب کلاسیک:

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...