مشارکت­کننده­ شماره­ ۳:
«یک­بار عاشق معلم ادبیات خودمان شدم. بسیار جذاب و خوش­لباس بود. سرکلاس او بسیار هیجان­زده بودم. قلبم خیلی تند میزد. دوست داشتم ساعت­ها نگاهش کنم. صورتم قرمز می­شد. حتی دوست داشتم ببوسمش. تصمیم گرفتم برایش یک نامه بنویسم. در نامه برایش گفتم که چقدر او را دوست دارم و به او علاقمند شدم و با تردید زیادی نامه را به او دادم».
دانلود پروژه
مشارکت­کننده­ شماره­ ۶:
«(در دوران دبیرستان) من عاشق یکی از دبیرامون شده بودم. وقتی می­دیدمش قرمز می­شدم و خون تو رگ­هام قلنبه می­شد. ضربان قلبم خیلی تند می­زد. البته خودم ازین حس­های خودم احساس شرمندگی می­کردم. ولی خب حسی بود که تو من وجود داشت و من نمی­تونستم که کاری کنم. یه مرد تقریبا ۳۰-۳۲ ساله­ی عضلانی بود. خیلی خوش اخلاق نبود ولی حس­های من­رو قلقلک میداد. انقدر عاشقش شده بودم که شب­ها خوابم نمی­برد. همش بهش فکر می­کردم».

 

    • بررسی و تحلیل تم و مقایسه­ دو گروه مبتنی بر سیطره­ی جنسیت (۳۱۱)

 

تبدیل­خواهان MtF، بروز عواطف و احساسات عاطفی در دوران تحصیل نسبت به معلمین خود را گزارش می­ کنند. جالب آنکه این مسئله در میان تبدیل خواهان FtM گزارش نشده است. به بیان دیگر طی سال­های پس از بلوغ هر دو گروه تبدیل­خواهان در ایجاد حس نسبت به همکلاس­های خود اشتراک دارند – اگرچه در جنس احساسات یکی نیستند- اما نقطه­ی افتراق این دو گروه، احساساتی است که تبدیل خواهان MtF نسبت به آموزگاران خود داشته اند. شاید این تفاوت ناشی از تاثیر اختلاف سن و برساخت مفهوم حمایت در عشق باشد؛ دخترسرشتان به دنبال یک «مرد» هستند اما معلمین (که از تبدیل­خواهان بزرگترند) برای پسرشتان جذابیتی ندارند زیرا آنان خود به دنبال احساسات حمایتگرایانه­ی عاطفی هستند و چنین انتظاری نسبت به شریک عاطفی خود، ‌در آنان شکل نمی­گیرد.
کد ۳۱۲: تجربه­ عاشقی پی­درپی در سال­های پس از بلوغ
مشارکت­کننده­ شماره­ ۱:
«همین­طور که سنم بالاتر می­رفت، هی عاشق پسرهای مختلف می­شدم. تا این­که آخرین عشق جدی من ۴ سال پیش بود و ۲ سال طول کشد تا فراموش کنم».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۲:
«هی عاشق آدم­های مختلف می­شدم ولی نمی­توانستم ابراز علاقه کنم. احساساتم در من قلمبه شده بود. هر شب با گریه می­خوابیدم. در واقع هیچ دلخوشی نداشتم».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۶:
«بیشتر مشکل من با عاشق شدن­های پی­در­پی خودم بود که کلافه­م کرده بود. یهو یکی­رو می­دیدم که از هیکلش خوشم می­اومد دیگه خواب و خوراک بهم حروم می­شد. همش بهش فکر می­کردم. همش دوست داشتم که باهاش باشم. البته من دوران دبیرستان رو با همین دغدغه­ های عاشقی گذروندم».
کد ۳۲۲: تجربه­ شکل­ گیری احاساست جنسی- عاطفی در سال­های پس از بلوغ
مشارکت­کننده­ شماره­ ۷:
«من از زمان دوم یا سوم دبیرستان حس جنسی عمیقی به دختر داشتم. مثل پسرهایی که به سن بلوغ میرسند و نمی­تونند خودشون­رو کنترل کنند. البته مطمئن بودم که همجنس­گرا نیستم. فقط می­دونستم که متفاوتم ولی نمی­دونستم که چمه».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۶:
«دوران دبستان که نه، ولی راهنمایی و دبیرستان آره. خیلی از دخترا شده بود خوشم بیاد».

 

    • بررسی و تحلیل تم و مقایسه­ دو گروه مبتنی بر سیطره­ی جنسیت (۳۱۲ و ۳۲۲)

 

هر دو گروه از تبدیل­خواهان بروز تغییرات عاطفی- احساسی را در سال­های پس از بلوغ و پیش از عمل تغییر جنسیت، گزارش می­ کنند. اما تفاوت دو گروه مذکور، در محتوای این احساسات است؛ تبدیل­خواهان MtF، پیاپی دچار احساسات و عواطفی عمیق نسبت به جنس مخالف (پسرها) می­شوند که بیشتر سبقه­ی عاطفی دارد تا جنسی اما در مقابل، تبدیل­خواهان FtM چنین تجربه­ای را مبتنی بر عواطف برآمده از امیال جنسی تجربه می­ کنند. به بیان دیگر، نمود احساسات عاشقانه­ی گروه نخست در بروز عواطف شدید است و نمود این مسئله در تبدیل خواهان FtM بیشتر سبقه­ی جنسی دارد تا عاطفی.
کد ۳۱۳: تجربه­ رهاشدگی و نادیده­انگاشته­شدن پس از بروز عواطف به معشوق (پیش از عمل تغییرجنسیت) به دلیل بروز تجلیات بیرونیِ همجنس­گرایانه
مشارکت­کننده­ شماره­ ۱:
«این عشق برمی­گرده به دوران دانشجویی من. توی اون دوران من عاشق یکی از هم­کلاسی­های خودم شدم که خیلی اتفاقا پسر مذهبی­ای بود. رفتارش خیلی جذاب و مردونه بود. دیگه من عاشقش شدم. البته ابراز نکردم ولی خودش فهمید. اون هم به این­صورت­که،. یه شب وقتی کنار هم خوابیده بودیم من دستش رو گرفتم توی دستم،‌ اون هم دست من­رو پس نزد و فشار داد. در اون لحظه خیلی احساس خوبی بود ولی از فردای اونروز دیگه روابط ما تیره و تار شد و دیگه سعی می­کرد که با من روبه­رو نشه. فکر کرده بود که من هموسکشوال هستم. بعد از تموم شدن درسم هم دیگه ندیدمش. خیلی تاثیر بدی توی زندگی من داشت».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۳:
یک بار عاشق معلم ادبیات خودمان شدم. تصمیم گرفتم برایش یک نامه بنویسم. در نامه برایش گفتم که چقدر او را دوست دارم و به او علاقمند شدم و با تردید زیادی نامه را به او دادم. خیلی نگران عکس­العملش بودم. فردای اونروز که به مدرسه رفتیم مرا به گوشه­ای برد و از من پرسید که چرا این­کار را کردم و من فقط بهش گفتم که واقعا از شما خوشم می ­آید. او هم موضوع را به مدیر مدرسه اطلاع داد. ولی هیچ­کدام اهمیتی به این موضوع ندادند. فقط معلمان چند بار سعی کرد بفهمد که موضوع از چه قرار است و چرا من این­کار را کردم برای همین هرازگاهی سر کلاس سوالات خاصی از من می­پرسید مثلا این­که از چه رنگی خوشم میاید و یک سری سوال­های این مدلی. چون شک کرده بود که من عادی نیستم ومی­خواست ببیند که من از لحاظ روانپزشکی چه مشکلی دارم. ولی بعد از مدتی کلا هیچ اهمیتی به من نداد. این موضوع تاثیر خیلی بدی در روحیه من گذاشت».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۶:
«(در دوران دبیرستان) من عاشق یکی از دبیرامون شده بودم. اومدم خونه به مادرم گفتم که من تو این درس مشکل دارم می­تونی چند جلسه واسه من معلم مدرسه­مون رو بگیری. واقعا اون موقع من فکر خاصی نداشتم فقط می­خواستم که بیشتر ببینمش. مادرم قبول کرد. وقتی جلسه­ سوم اومد خونمون، من یه آرایش ملایم کرده بودم. البته زیاد مشخص نبود. یهو برگشت ازم پرسید که تو چته؟ چرا مثل پسرای دیگه نیستی. مشکلت چیه؟ چرا همیشه انقدر ساکتی. ندیدم که تو مدرسه با بقیه قاطی بشی. من واقعا نمی­دونم که چه فکری کردم که همه چی رو بهش گفتم. گفتم که من چه حسی بهش دارم و از بچگی چجوری بودم. هیچی نگفت، فقط سکوت کرده بود و به حرف­هام گوش میداد. بعدشم و رفت. دیگه هم خونمون نیومد. حتی تو کلاس خودش هم دیگه نگاهم نمی­کرد. تا مدت­ها خودم رو نفرین می­کردم که چرا بهش گفتم که همین لذت بودن در کنارش رو هم از خودم بگیرم. دیگه تصمیم گرفتم که مشکلم رو به کسی نگم. اوایل که همش استرس داشتم که نکنه به خانوادم بگه یا تو مدرسه مطرح کنه و منو اخراج کنند ولی هیچ­کاری نکرد. الانم گاهی بهش فکر می­کنم. (معلمی که عاشقش شدم) حتمن پیش خودش فکر کرده که من یه منحرف جنسی هستم».
کد ۳۲۳: تجربه­ فاصله گرفتن معشوقه پس از بروز عواطف از سوی تبدیل­خواه (پیش از عمل تغییرجنسیت) به دلیل بروز تجلیات بیرونیِ همجنس­گرایانه
مشارکت­کننده­ شماره­ ۱۰:
«من یکی از دوستام (تو خوابگاه) رو خیلی دوست داشتم و بهش پیشنهاد داه بودم که بیا تو بغل هم بخوابیم ولی بهم گفته بود که نه من دوست ندارم که تو از دید جنسی به من نگاه کنی. دوست دارم که واسه من ارزش قائل شی. منم بهش گفته بودم که تو اگه منو دوست داشته باشی به خواست من احترام میذاری. بهم قول داده بود که بعد از عمل باهام رابطه بذاره. رابطه­ای می­خواست که تو چارچوب باشه. منم قبول کرده بودم».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۱۰:
«من یه هم­اتاقی داشتم که خیلی دوست داشت با من صمیمی بشه. منم خیلی ازش خوشم میومد ولی واسه اینکه نخوام احساساتم رو بروز بدم خیلی باهاش سرد بود. اصلا نگاهشم نمی­کردم. وقتی فهمیدم که تی­اس هستم حس کردم یه باری از رو دوشم برداشته شده. دیگه همه احساساتم رو بروز می­دادم چون می­دونستم که خدا من­رو سرزنش نمی­کنه. همش بغلش می­کردم و می­بوسیدمش. می­گفت تو چرا یهو این­جوری شدی. اون­جور که من بغلش می­کردم،‌حس منو می­گرفت. بهم می­گفت که تو همجنس­گرا هستی چون پوششم هنوز همون پوشش بود. یه بار بهش گفتم که ببین من خیلی دوسِت دارم. گفت خب منم دوسِت دارم. گفتم نه من یه­جور خاص تورو دوست دارم. گفت اگه بخوای یه­جور خاص منو دوست داشته باشی رابطمون خراب میشه. من حس پاکی بهت دارم. شخصیتت­رو دوست دارم. گفت پس سعی کن که اون حس خاص رو از بین ببری. منم گفتم که باشه. اصلا نمی­تونستم دیگه خودم­رو کنترل کنم. تو سالن از کنارش رد می­شدم، می­خندیدم. می­گفت تروخدا مثل این مردای هیز منو نگاه نکن. تخت روبروییم بود. یه بار داشت رادیو جوان گوش میداد. گفتم منم می­خوام بیام کنارت بخوابم گوش بدم. اول می­گفت نه نیا و این حرفا. منم می­گفتم هر کاری بکنی میام. بقیه فکر می­کردند که ما داریم شوخی می­کنیم. رفتم کنارش که خوابیدم یهو بوسیدمش. خیلی قرمز شد و هول شد. از جاش بلند شد. منم واقعا حس کردم که با رفتارم اذیتش کردم ازش معذرت­خواهی کردم. رفتم اتاق همشهریام. اون حس من­رو می­گرفت».

 

    • بررسی و تحلیل تم و مقایسه­ دو گروه مبتنی بر سیطره­ی جنسیت (۳۱۳ و ۳۲۳)

 

در هر دو گروه از تبدیل­خواهان، کسانی که عواطف خود را بروز داده و به طرف مقابل گفته­اند، به دلیل آن­که یگانگی ذهن و بدن، درونشان رخ نداده است، تجربه­ دست رد از سوی طرف مقابل را داشته اند. آن­چه در این تجربه در هر دو گروه یکسان است، تصورات ضد همجنس­گرایانه­ی طرف مقابل است. یعنی وقتی یک پسر یا یک دختر می­بیند همجنس به او ابراز علاقه می­ کند، نمی­تواند بپذیرد معشوق/ معشوقه­ی وی باشد.
نقطه­ی افتراق تجربه­ این دو گروه، در نوع واکنش طرف مقابل است:‌ در حالی که تبدیل­خواهان FtM به فاصله گرفتن دفعتا و یا تدریجی طرف مقابل اشاره می­ کنند، تبدیل­خواهان MtF تجربه­ دردناک­ترِ نادیده­ گرفته شدن[۱۶۱] را از سرمی­گذرانند. این مسئله می ­تواند مبین خاصیت و ماهیت عملکرد گفتمانی نیز باشد. در درون یک گفتمان برخی گزاره­ها اهمیت می­یابند و برخی گزاره­ها نادیده گرفته می­شوند. به بیان دیگر می­توان نتیجه گرفت که تبدیل­خواهان MtF نوعی «طرد گفتمانی» را نیز علاوه بر ناکامی در دست­یابی به معشوق، تجربه می­ کنند. این حقیقت تلخ محقق را به یاد جوکی می­ اندازد که طی آن شخصی با مراجعه به روانپزشک می­گوید هیچ­کس مرا جدی نمی­گیرد! پزشک نیز به منشی خود می­گوید: بیمار بعدی!! در این­جا نیز مسئله، تجربه­ طردی همه جانبه است؛ زمانی­که تبدیل­خواه اقدام به تابو شکنی می­ کند (ابراز علاقه یا اعلام تبدیل­خواهی)، عموما با واکنش طرد مواجه می­گردد.
کد ۳۱۴: تجربه­ تلنبار شدن احساسات به دلیل ناتوانی در بروز احساسات عاشقانه
مشارکت­کننده­ شماره­ ۱:
«عشق­های در حد جنون به من دست می­داد چون کسانی رو در جامعه میدی­دم که انگار مرزی مثل یک دره عمیق بین من و آنها کشیده شده بود و من هیچ­وقت نمی­تونستم بهشون نزدیک بشم حتی بهشون بگم چون اون­هایی که من ازشون خوشم میومد همه آدم­های عادی بودند، هیچ­کدوم گِی نبودند».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۲:
«هی عاشق آدم­های مختلف می­شدم ولی نمی­توانستم ابراز علاقه کنم. احساساتم در من قلنبه شده بود. هر شب با گریه می­خوابیدم. در واقع هیچ دلخوشی نداشتم».
مشارکت­کننده­ شماره­ ۳:
«من هم به مردها حس داشتم گاهی اوقات از یک مرد یا پسر خیلی خوشم میومد و دوست داشتم با او رابطه احساسی داشته باشم. ولی این­که نمی­تونستم با او باشم خیلی من­رو اذیت میکرد هیچ­وقت به هیچ زن و یا دختری حس پیدا نکردم و هیچ­وقت دوست نداشتم با یک زن رابطه جنسی داشته باشم. ولی بارها و بارها شده بود که عاشق یک مرد بشوم. همین موضوع من رو خیلی آزار می­داد و باعث می­شد که من منزوی باشم. چون جرات نداشتم که این موضوع را بیان کنم. مطمئنا بقیه فکر می­کردند یا دیوانم یا این­که منحرف جنسی هستم. خلاصه دنیای من تیره و تاریک و پر از تنهایی بود».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...