ســــــــــواحل نشینان زبیم سـپاه به سوی جــــــزایـــر گرفتـند راه
بــــــه بتخانه ها آمد اندر شکــست نه بت ماند بر جا و نـه بـت پرســت
خبر شد به خاقان چین زآن هــجوم که بر چین فرو ریخـت دریــای روم
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م :۴۳)
عبدی بیگ شیرازی متن نامه‌ی اسکندر به خاقان را به نوعی منعکس کرده که سرشار از تفاخر و موجودی به زعم یونانیان نیمه خدایی است:
سعادت که شاهین گردون فضاست قوی دست از یمن بازوی ماست
نه مــــا را به دولــــت بود افتخار کـــه دولت زمــــا یافته اعتبار
شکار افکن از مــاست شهباز بخت به بال وپـــر ماست پرواز بخت
بسا سر کـــه ما خاک پا کرده ایم بسـا پا که ما چرخ سا کرده ایم
کسی کـــــو زدرگاه ما سر کشید بسا سر گـــرانی کز اختر کشید
سری نیست بر گـــردن سرکشان کــه از سجده ی ما ندارد نشان
لبی نیست در دور نامــــوس ما که شیرین نشد از زمین بوس ما
(عبدی بیگ ، ۱۹۷۷ م : ۴۴)
تفکّرات یونانی مآبانه ی اسکندر که ناشی از دین و کیش اوست و خود را موجودی نیمه انسان و نیمه خدا و از نسل زئوس بر می شمارد کاملاً هویداست. عبدی بیگ شیرازی به زیبایی این طرز تلقّی را بازتاب می دهد. نظامی گنجوی این طرز خود خدا پنداری اسکندر را تا حدودی با ظرافت بیان کرده است ولی عبدی بیگ این اندیشه را به شکلی عریان‌تر به تصویر کشیده است.
عبدی بیگ شیرازی به زیبایی راز توطئه‌ی اسکندر مقدونی در چگونگی کشتن داریوش سوّم را در پاسخ نامه‌ی تفاخرآمیزش برملا می سازد. خاقان به زیبایی از توطئه‌ی اسکندر و دو وزیر داریوش پرده بر می دارد و می گوید :
سؤالت درشتست بــی روی وپــشت مـــرنج ار جوابت بگـــویم درشت
زتیغ تـــــــو دارا نشد غرق خــون که او داشت دشمن به لشکر درون
به دست کسان مار کشتن چه ســود گـــرت هست دستی بباید نـمود
به بازوی مــــــــردم دلیری مـکن زبازوی خـود کن به مردی سخـن
(همان: ۴۶)
خاقان چین در گزارش نظامی پس از چندی مقهور سطوت و عظمت اسکندر می شود و تحت تبلیغات اسکندر میدان را به او واگذار می کند . چنان که نظامی می گوید ، خاقان پس از سبک و سنگین کردن اوضاع ، راضی به تسلیم در برابر اسکندر می شود و شرایط او را برای انقیاد می پذیرد و گردن می نهد. شاه چین شبانه خود را به صورت رسول بر آراسته و به حضور اسکندر می رسد و تسلیم شدنش را ابلاغ می کند.
دانلود پروژه
سحرگــــــه که زورق کـش آفتاب ز ساحل بــرافکند زورق بــر آب
سپهدار چین شهریـــــــــار ختن رسولی بــــرآراست از خویشتن
به لشگرگه شاه عالــــــــم شتافت بدانگونه کآن راز کس درنیــافت
چــــــــو آمد به درگاه شاهنشهی از آن آمـــدن یافت شاه آگــهی
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸: ۳۴۲)
تسلیم بی قید و شرط و حیرت آور خاقان چین حتّی برای دشمن اوقابل باور نیست و زمانی که او خود را معرّفی می کند که شاه چینم اسکندر باور نمی کند.
گر از راز پوشیده آگاه نیست به از راستی پیش او راه نیست
من آن قاصد خود فرستاده‌ام کزآن پیش کافکندی افتاده‌ام
منم شاه خاقان سپهدار چین که در خدمت شاه بوسم زمین
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸ : ۳۴۳)
حتّی اسکندر هم از این نوع تسلیم شدن ابراز حیرت می کند. و برسر او فریاد می کشد که حمیّت تو کجاست و چرا با این نوع تسلیم شدن حتّی مرا که دشمن تو هستم تحقیر می کنی:
سکندر ز گستاخی کــــــــار او پسندیــــــده نشمرد بازار او
به تندی بر او بانگ برزد درشـت که پیدا بود روی دیبا ز پشـت
چه گستاخ رویی بــر آن داشتت که در پرده پـوشیده نگذاشتت
چه بی هیبتی دیدی از شاه روم که پولاد را نـرم دانی چو موم
(همان: ۳۴۴)
اسکندر به پاداش این تسلیم بی قید وشرط و آن همه اظهار عجز و بندگی در مقابلش،خراج و باجی از او نمی گیرد :
جزآنش دگر داد بســـیارچــیز رهــــاکردآن دخل یکساله نیز
چو شد شاه را خان خانان رهی خصومت شد از خاندان ها تهی
(همان: ۳۴۵)
طبق گزارش نظامی در اسکندر نامه هیچ اتّفاق خاصّی در لشکر کشی اسکندر به چین رخ نمی دهد. و خلاصه ی این رخداد به این صورت است که خاقان درآغاز در نامه نگاری‌هایی که در جواب اسکندر می نویسد تا حدودی خود را فرمانروایی عدالت محور و فیلسوف مآب می نمایاند و اشتباهات اسکندر را و همین طور خود ستایی های او را با جواب‌های اندیشمندانه پاسخ می دهد. در ادامه ی کار ، او مقهور اسکندر می شود خود را به صورت رسول می آراید و با حضور حیرت آورش در تختگاه اسکندر به نحو شرم آوری تسلیم می گردد. اسکندر به پاداش این بندگی و افتادگی ذلّت بار باج و خراج را به او می بخشد و به میهمانی او می رود . شاه چین در این میهمانی سنگ تمام گذاشته و به نحو شایسته‌ای مجلس بزم و سرور برای میهمان بر پا می کند.
۵-۲۷. گزارش عبدی بیگ شیرازی از جنگ اسکندر و خان خانان
گزارشی که عبدی بیگ شیرازی از برخورد سپاه اسکندر و خاقان چین می دهد تا حدّ زیادی روی خاقان را نسبت به گزارش اسکندر نامه ی نظامی سفید می کند. در این گزارش خاقان از همان آغاز با جواب دندان شکنی که به اسکندر می دهد او را فردی حیله گر به تصویر می کشد که نه به وسیله‌ی زور بازو و جنگ جوانمردانه در میدان ، بلکه با حیله گری و توطئه برای فرمانروایان تخت و تاج آنان را می گیرد . نمونه‌ای که خاقان در این داستان از ریاکاری او نیز می دهد مشتمل بر کشتن ناجوانمردانه ی داریوش سوّم و همین طور فرمانروای زنگبار است :
سؤالت درشــتست بی روی وپشت مــرنج ار جـــوابت بگویم درشت
زتیغ تـــــــو دارا نشد غرق خون که او داشت دشمن به لشکر درون
به دست کسان مار کشتن چه سود گــــرت هست دستی بباید نـمود
به بازوی مـــــــردم دلیری مکن زبازوی خود کن به مردی ســخن
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م:۴۶)
خاقان چین در این گزارش علاوه بر تحقیر اسکندر نسبت به فتوحات گذشته‌ای که انجام داده است ، به او سیاست می دهد که او را نیز چون دیگران نشمارد و او قطعاً از این جسارت و تهوِّر خود پاسخی دندان شکن خواهد گرفت :
چـــو لشکر به میدان درآرم دلـــیر اگر شیر مردی ببین جنگ شیر
چه نازی به فتحی که کردی نخست سبو زآب هــــر بار ناید درست
بــــه دریای تیغت شدم رهــنمون ببین تــــــاچه از آب آید برون
(همان: ۴۷)
خاقان چینی که عبدی بیگ با بیانی حماسی ترسیم می کند ، فردی از پیش باخته ، ترسو، دست بسته و سازشکار نیست. او فرمانروایی زیرک ، با حمیّت و سیاستمدار است که کاملاً برشئون کار خود تسلّط و اشراف دارد. به خوبی لشکر می آراید و دشمن را در میدان به مبارزه می طلبد:
تغافل نکرد انـــــــــدرآن داوری طلب کرد لشکر به جنگ آوری
زمـــــاچین و خلّخ زچین وطراز چو دریای چین لشکری دادساز
جهان پر شد از ترک مایل به کین قیامت بـــود کیـن ترکان چین

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...