در بررسی تمدن ساسانی وبررسی شیوه های دادرسی درآن عصر ،سمبل دادگستری خسرو انوشیروان نباید به فراموشی سپرده شود .انو شیروان به بزرگان دربار توصیه کرده بودکه با مردم با عدالت رفتار کنند.
زنجیر عدالت اوکه درمتون مختلف به آن اشاره شده است بیانگر این نکته است که خسرو می خواهد به هرمظلومی فرصت دسترسی به شاه وطرح دعوی راداشته باشد.
درزمان انوشیوان قوانین ،دقیق وعادلانه اجرا می شد اما تا حدی مجازاتها تعدیل شده بود.چنانکه پیش از او کسی که از دین بر می گشت ،مجازات او مرگ بود ولی خسرو انو شیروان دستور داده بود چنین شخصی محبوس شود وعلما به مدت یک سال اورا ارشاد ونصیحت نمایند چنانکه در این مدت توبه واستغفار نمود اورا آزاد کنندواگر به باور ضد دینی خود اصرار نمود اورا به قتل برسانند .
روی هم رفته انوشیروان ، نمونه عدالت ، جوانمردی بوده است وکارگزاران را از تجمل وعیش وعشرت برحذر می داشته است.(طاهره رشیدی ؛ برگرفته از سایت tebian.net؛ ۲۵خراد ۱۳۹۳)
۲-۴ -عدالت ودادرسی درایران بعد ازاسلام
در اسلام مبنای حقوق و نظام قضایی, شریعت الهی (احکام دینی) است که نه تنها همه افراد جامعه از صدر تا ذیل ملزم به رعایت آن هستند بلکه حکومت هم باید از آن اطاعت کند, به ویژه شیعیان از نظر اعتقادی, (عدلیه) و به اصطلاح معتقد به حقوق فطریانند, یعنی در تشیع عدل از اصول پنجگانه دین (توحید، عدل، نبوت، امامت،معاد) به شمار می رود.( برای نمونه ر.ک: نساء/ ۶۵ و ۱۰۵ و مائده / ۴۸)
پایان نامه - مقاله - پروژه
پس از سقوط ساسانیان نهاد دادرسی در ایران دستخوش تغییر و تحولی بنیادین شد و با گسترش اسلام در سرتاسر ایران نظام شرع بر این حیطه عمومی حاکم شد. از عصر خلفای راشدین قوه قضائیه از قوه مجریه تجزیه و تفکیک شد. از عصر اموی تا اوائل خلافت عباسی, نظام قضایی شیوه ای غیر متمرکز داشت. خلفای اموی تا آن جا که به دادرسی های عادی و غیر سیاسی مرتبط می شد اصل استقلال قوه قضائیه را مراعات می کردند. عباسیان پس از رسیدن به خلافت تحت تإثیر تمدن ایرانی, منصب قاضی القضات را که مشابه مقام موبدان موبد در شاهنشاهی ساسانی بود ایجاد کردند تا قضاوت در سراسر ممالک با مرکز خلافت همسو شود. در عین حال تا مدت ها قضات بزرگ عصر عباسی ـ مثل ابویوسف و شیبانی ـ مستقل از خلیفه وقت عمل می کردند و نظام شرع را به خواسته خلفا تغییر نمی دادند. اما در عمل, کار قضا در بخش هایی از ایران به ابتذال کشیده شده بود, چنان که بی عدالتی های دیوان بلخ و قاضی آن جا از امثال سایر است (تلخیص:طباطبائی؛۱۳۴۷)
در زمان خود پیامبر (ص) قضاوت و دادرسی و اجرای عدالت بر عهده خود پیامبر( ص) یا کسی که ایشان برای کار قضاوتی مأمور می کرد بود پس از پیامبر (ص) ابوبکر در حالی که خلیفه بود قضاوت را به عمر بن خطاب داد (خوارزمی؛بی تا:۹)
در زمان پیامبر(ص) و ابوبکر و عمر و عثمان مسجد تنها دادگاه بود بلکه محبس نیز بود ولی حضرت علی (ع) در زمان خلافت خود محبس جداگانه ای ترتیب داد از طرز رفتار با محبوسین اطلاع دقیق در دست نیست . (راوندی؛۱۳۵۹ :۴/۱۰۸۸)
در میان خلفای اموی, تنها عمربن عبدالعزیز (خلافت از ۹۹ ـ ۱۰۱ق) خلیفه ای دادگر بود, به حدی که بسیاری از اهل سنت او را خلیفه پنجم از خلفای راشدین خوانده اند. نمونه ای از قضاوت بحق عمربن عبدالعزیز آن بود که دستور داد قریه فدک را که به حضرت فاطمه تعلق داشت و از زمان خلیفه اول به نفع بیت المال مصادره شده بود به تصرف حسن مثنی (فرزند امام حسن(ع) ) در آورند(سیوطی؛۱۴۲۴ :۲۳۲ )
۲-۵ - نگاهی به عدالت ودادرسی درمتون ادبی
متون ادب فارسی بدون شک در بر دارنده تمام موضوعات الهی ، اخلاقی ، اجتماعی ، سیاسی و … است. پس بررسی یک مفهوم والا و بسیار پر کاربرد در آنها خالی از لطف نمی باشد شاید علت اینکه از عدالت تعبیرهای مختلف و گاه متضاد ارائه می گردد عدم مطالعه در معنی و کاربرد این تعبیر در طول تاریخ کشورمان بوده است بدون شک بررسی آثار افتخار آمیز و مورد توجه ادیبان معاصر داخل و خارج جهت یافت یک موضوع خاص و تبیین معنی آن می توان بسیار کمک شایانی به تحقیق بکند و مشترکات معنایی آن اصطلاح در طول تاریخ محققان و کاربران این موضوع در جامعه را به تبیین و عمل مشخص تری سوق دهد ، لذا علت اصلی استفاده ما از آثار فاخر ادبیات فارسی همین می باشد که خوانندگان به مفهوم دقیق و اصلی این موضو ع پی برده و معنی واحدی از تمام آثار جهت فهم معنی این اصطلاح به دست آید.
۲-۵-۱ شاهنامه فردوسی
معنی داد در شاهنامه
داد، میانه روی است
ز کار زمانه میانه گزین چو خواهی که یابی بداد آفرین
(فردوسی؛۱۳۷۸: ۲۸)
افراط و تفریط، انسان را به ورطه هلاکت می کشاند. فردوسی به این مهم، التفات داشته است. انسان، هنگامی به کمال می رسد که میانه روی را سرلوحه زندگی خود قرار دهد. شهریار باید بیاموزد نه تندی و نه آن قدر سست عمل کند که کارها معطل بماند. بردباری، حد وسط شتاب و تنبلی است. در افراط و تفریط، انسان در دام اهریمن گرفتار می شود. صفات اهریمنی یا در افراطند و یا در تفریط. صفات اهورایی در حد وسط قرار دارند. داد نیز به عنوان ویژگی نیک شهریار، در میانه جای می گیرد و اگر از اندازه بگذرد، ظلم تلقی می گردد.
چنین گفت کای شهریار جهان ز تو شاد یکسر کهان و مهان
کز اندازه دادت همی بگذرد ازین خامشی گنج کیفر برد
همه کار گیتی به اندازه به دل شاه از اندیشه ها تازه به
(همان: ۳۶۴)
صفات و ویژگی های نیک اگر از اندازه عدول کنند، باعث رنجش خواهند شد. شهریار باید سعی کند که حد میانه را نگه دارد تا کسی آزرده خاطر نگردد.
کشاورز و دهقان و مرد نژاد نباید که آزار یابد ز داد
(همان: ۷۱)
داد و عدالت مهمترین خصوصیت پادشاهان
نخستین و لازم ترین صفت برای پادشاه، دادگری می باشد. صفاتی که برای شهریار بر می شمرند، همه لازم و ملزوم یکدیگرند. برای اینکه باید تمامی صفات نیک در پادشاه دادگر، نهادینه شده و وی را همراهی کنند، صفاتی مانند شرم، قدردانی، بردباری، خردمندی وقتی در کسی جمع شد، وی دادگر می گردد. شهریار از همان کودکی، آموزش می بیند تا تهذیب نفس یابد. حال به مفهوم و رابطه آن با جامعه انسانی می پردازیم.
در شاهنامه، بنیاد شاهی بر داد، استوار است:
جهاندار شاهی ز داد آفریـد دگر از هنر و ز نژاد آفرید
بدان کس دهد کو سزاوارتر خرد دارتر هم بی آزارتر
(فردوسی؛۱۳۷۸: ۲۸)
در اندیشه ایران باستان، مفهوم داد به مفهوم اشا یا راستی، بسیار نزدیک است. داد، قانونی است که باید مورد شناسایی قرار گیرد و اجرا گردد. به کسی که این قاعده را اجرا می کند، دادگر می گویند و کسی می تواند داد را شناخته و عملی نماید که دادگر باشد و داد در تمام وجود، زندگی شخصی و سیاسی اجتماعی وی نفوذ کرده و ملکه ذهن و رفتار وی گردد و این، همان مرحله آغازین دادگری است. در شاهنامه، بیان می شود که انسان باید ابتدا در وجود و تن خویش، داد را برقرار سازد. همان طور که می دانیم در وجود انسان نیز جنگ و کشمکش سختی بین نیروهای خیر و شر، برقرار است. «داد تن دادن» تلاش برای پیروزی در این کشمکش و آراسته شدن به صفات نیک انسانی است.
چو داد تن خویشتن داد مرد چنان دان که پیروز شد در نبرد
(همان: ۲۹)
پرهیز و اجتناب از آلودگی و گناه، صفحه روان را روشن می گرداند.
دگر داد دادن تن خویش را نگه داشتن دامن خویش را
(فردوسی؛۱۳۷۸: ۲۹)
این امر برای پادشاه، ضروری است؛ زیرا برای برقراری داد، ابتدا باید از خویش شروع کند. البته اگر در این مرحله، پیروز و در حکومتداری خویش و برقراری عدل و داد بین مردمان نیز موفق گردد، در این صورت وی انسان کاملی است.
چنین داد پاسخ که داد و خرد تن پادشا را همـی پرورد
اگر دادگر چند بی کس بود و را پاسبان راستی بس بود
(همان: ۵۰)
عدل و داد از واژگان پیچیده ای است که توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرده است. انسان، همیشه در برابر مفاهیم مشوّش بوده و هست. چگونه می توان داد را در زندگی سیاسی ـ اجتماعی پیاده نمود؟ جوامع در این جست‌وجو، موفقیت چندانی کسب نکرده اند. با مطالعه اشعار فردوسی، متوجه می شویم که نگاه خاصی به عدل و داد، وجود دارد و نمونه های عملی، آن را به روشنی نشان داده است.
الف) داد، قرار گرفتن هر کس و هر چیز در جای خودش است.
قانون راستی، در شاهنامه به گونه ای طرح شده که مفهوم «قرار داشتن هر چیزی در جای خود» از آن استنباط می گردد.
جهت پردازش قاعده ای در این خصوص، بهتر است به مهتر مهتران بپردازیم.
شهریار، اولین مرحله اجرای داد؛ کسی که در رأس امور قرار می گیرد، ویژگی‌هایی دارد. در شاهنامه، هر کسی نمی تواند شهریار گردد. اگر خصیصه های مورد نظر در کسی جمع گردد، شاهد شهریاری دادگر هستیم و الاّ اساس جامعه بر بیداد و ظلم، استوار است. «از کوزه همان تراود که در اوست». در شاهنامه، بارها می بینیم که تخت شاه، بی شهریار مانده و اطرافیان در پی یافتن فردی هستند که بهره شاهی داشته باشد و به جست‌وجوی فرد با نژاده هنرمند می گشتند.
در شاهنامه، قانون «هر کسی را بهر کاری ساختند»، رعایت می گردد. در این کتاب عظیم، به طور مداوم به این مسائل برمی خوریم که سزاوار هر کسی، کاری وجود دارد و باید به همان بپردازد. سپاهی، گرزدار و دیگری کارورز. اگر چنین نکند، زمین، پرآشوب، و عدل و داد، خدشه‌دار می گردد. البته هیچ گاه حرفه هایی مانند کشاورزی و صنعتگری را تحقیر نمی کند؛ چه آن که شغل‌های مهمی محسوب می شوند؛ زیرا اینان محل درآمد دولت هستند. در شاهنامه، یک نوع تقسیم کار وجود دارد و هر شغلی، خصلت و اخلاق خود را ایجاد می کند. جنگ، دفاع، حکومتداری و دبیری، هر کدام جداگانه خلق و خوی خاص خود را می طلبد و از حساسیت بیشتری برخوردارند؛ از این جهت که باید از سرزمین و سلطنت در برابر اهریمن و دشمنان محافظت نمایند.
یکی از معروف‌ترین داستان‌ها در این باب، تقاضای مرد کفش‌فروش از انوشیروان عادل است که فرزندش را به فرهنگیان (معلمان) بسپارد تا دبیری آموزد. انوشیروان، درخواست وی را رد می کند.
چو بازارگان بچه گردد دبیـر هنرمئد و با دانش و یادگــیر
چو فرزند ما برنشیند به تخت دبیری ببایدش پیروز بخــت
هنر باید از مرد موزه فروش بدین کار دیگر تو با من مکوش
بدست خردمند و مرد نـژاد نماند به جز حسرت و سردبــاد
شود پیش او خوار مردم شناس چو پاسخ دهد زو پذیرد سپآاس

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...